اسکان بدفرجام تزار در فرارود
این شهرها و اردوگاههای جدید به نمونههایی از یک برنامهریزی دقیق بدل شد. بنا به فرامین کاوفمان در بخش روسی تاشکند خیابانهای مشجر و ساختمانهای اداری معظمی احداث شد. تاسیس یک رصدخانه، موزه، کتابخانه عمومی و روزنامه در این شهر از دیگر اقدامات بود. در سایر شهرها نیز روال مشابهی در پیش گرفته شد (اشپولر، ۱۳۷۶: ۱۱۵).
براساس طرح مهندسان و معماران روسی، در شهرهای بزرگ سراسر مناطق اشغالی بناهای مسکونی وعمرانی ساخته شد. معماران روس با الگوی معماری اروپایی طرحهایی را به وجود آوردند که کاخ نیکلای کنستانتینویچ، دبیرستان آتایون در تاشکند، استانداری فرغانه در مرغیلان، کلیسای سرگیو، بانک خوقند و ساختمان راهآهن تاشکند از آن جملهاند(وفایی و دیگران، ۱۳۸۴: ۶۵۵-۶۵۴). جالب آنکه اگر در مناطق بومینشین هم نیاز به تعمیرات شهرسازی بود به صلاح و صوابدید روسیه باید صورت میگرفت (عینی، ۱۳۸۱: ۷۳). این جماعت ناخوانده جدید البته مسیحی بودند و با تغییر بافت جمعیتی این منطقه ناگهان مسیحیت به یکی از ادیان مهم این سرزمین تبدیل شد و گسترش چشمگیری یافت. زمان زیادی نگذشت که اختلافات میان ساکنان بومی و شهرنشینان روس آغاز شد. البته این اختلافات با توجه به اینکه ساکنان روس حمایت همهجانبه قدرت حاکم را پشتسر داشتند، در این زمانها هرگز به درگیری و آشوب منتهی نشد، اما تنشهای گستردهای را در این سرزمینها ایجاد کرد. این تنشها به ویژه در پی بروز تبعیضهای شدید که روسیه به عمد به آن مبادرت میورزید، تشدید میشد.برای مثال، بخش نسبتا قابل ملاحظهای از نیروی کار صنایع نوپای مناطق اشغالی را کارگران بومی تشکیل میدادند (حدود ۷۰ درصد) ولی اینان بیشتر به کارهای یدی و ساده اشتغال داشتند و به ویژه به خاطر ماهیت اشتغالشان مزد کمی میگرفتند. کارگران ماهر و تمام کادر مدیریت و کسانی که اشتغال دائم داشتند، روس بودند.
حکومت تزاری مانع از پیدایش هر گونه کادر آموزش دیده کارگری بومی منظم میشد. به این ترتیب شهرهای فرارود آکنده از پیشهورانی بود که در رقابت با روسها، از کار بیکار شده بودند (اشپولر، ۱۳۷۶: ۱۲۸-۱۲۷).اگر چه در ابتدا توجه روسیه بیشتر به مناطق شهری بود، اما طولی نکشید که بروز چند مساله توجه روسیه را به اراضی روستایی و عشایری جلب کرد. اولین مساله، بروز مشکلات گسترده زراعی در جنوب روسیه و ضرورت انتقال دهقانان این سرزمینها بود. از دیگر سو محصولات پنبه سرزمینهای اشغالی، طمع استعمار روسیه را برای تبدیل کردن این منطقه به یک مرکز تولید تکمحصولی افزایش داد. نیاز صنعت بافندگی روسیه و لهستان به پنبه ارزان داخلی، حاصلخیزی خاک غنی در دره فرغانه و کشت موفقیتآمیز آزمایشی پنبه آمریکایی در منطقه، تولید این محصول را به عنوان یک کالای اساسی مطرح کرد. عامل دیگر، وجود «زمینهای اضافی» در استپ قزاق و قرقیز بود. روسها زمینهای مناسب کشاورزی را از عشایر این منطقه میخریدند، یا به زور تصاحب میکردند. عامل آخر که البته برای یک قدرت استعماری در حالت رقابت با اروپا از همه مهمتر بود، بازار بسیار خوب فرارود برای کالاهای ساخته شده روسی بود (ریوکین، ۱۳۶۶: ۲۷-۲۶).
صاحبان صنایع روسیه محتاج بازاری حمایتشده بودند که با وضع تعرفه از رقابت خارجی جلوگیری کند. فرارود از این لحاظ مناسب بود به طوری که در اوایل قرن بیستم این منطقه یکی از خریداران مهم غله، شکر، الوار، آهن، محصولات فولادی و دیگر کالاهای روسی بود (همان: ۲۸-۲۷). همه این عوامل سبب شد که دولت رسما به تشویق مهاجرت بپردازد. راهآهن سراسری از سیبری در ۱۸۹۰ احداث شد تا مهاجرت روستاییان به سرزمینهای جدید را آسان کند. احداث این خط آهن طبعا موج کارگران روسی را به مناطق اشغالی سرازیر ساخت. در سال ۱۸۹۱ فرمان جدیدی برای تحکیم نفوذ اداری روسیه و دستورالعمل ویژهای در مورد تاسیس مستعمرههای جدید از استپ صادر شد. اقدام بعدی، اعزام هیاتی به استپ قزاق به منظور تاسیس «پشتوانه ارضی» از زمینهایی که عشایر بومی به آن «نیاز نداشتند»، برای ساکنان جدید بود. این اولین گام در جهت سلب مالکیت از مردم بود که معمولا تحت فشار قرار میگرفتند تا زمینهای خود را واگذار کنند (همان: ۲۹-۲۸؛ اشپولر، ۱۳۷۶: ۱۱۵). در سال ۱۸۹۶ اداره «اسکان مجدد» تاسیس و مامور شد تا تامین اراضی مناسب برای دهقانان مهاجر و حمایت از آنان برای استقرار در این زمینها را در دستور کار خود قرار دهد.
با چنین حمایتهایی هر سال هزاران مهاجر از اورال میگذشتند و در این سرزمینهای استپ اسکان مییافتند، در صورتی که بومیان تحت عنوان اینوروتسی (مردمانی از نژادهای دیگر) وادار میشدند که به سرزمینهای نامرغوبتر کوچ کنند (همان: ۲۷-۲۶). در ۱۹۰۲ هیات دیگری به مناطق اشغالی اعزام شد. این هیات مناطق وسیعی از استپ سمیرچه را مازاد بر احتیاج مردم بومی تشخیص داد و آن اراضی را زمینهای اضافی اعلام کرد. همچنین مشخص شد که مزارع روسها در مقایسه با مزارع مردم محلی به زمینهای بیشتری نیاز دارد، زیرا دهقانان روس از روشهای کشت وسیع استفاده میکردند. اقدامات این هیات و هجوم تودههای انبوه دهقانان روسی، سلب مالکیت زمین از مردم محلی را سرعت بخشید تا جایی که ظرف یک دهه، جمعیت مهاجران روس در منطقه تقریبا دو برابر شد. تصاحب خشونتبار زمینها از مردم بومی، تا پس از جنگ جهانی اول نیز ادامه داشت (همان: ۲۹-۲۸). همزمان با این تصرفها، سیاست تکمحصولی کردن منطقه نیز ادامه یافت. تولید پنبه از دیرباز در فرارود معمول بود ولی کیفیت آن نازل و نحوه کشت آن ابتدایی بود. در سال ۱۸۸۳ پس از تجاربی چند که بنا به ابتکار کاوفمان صورت گرفت، دولت تخم پنبه «آپلند» و ماشینآلات پنبهپاککنی آمریکایی را وارد کرد. به دنبال آن، تولید پنبه به شدت افزایش یافت. در ۱۹۱۴ این منطقه میتوانست نیمی از پنبه لازم برای صنایع عظیم نساجی روسیه را تامین کند (ریوکین، ۱۳۶۶: ۱۱۷-۱۱۶).
این وجه از استعمار روسیه بیش از دیگر وجوه آن زندگی اهالی بومی آن سامان را در هم ریخت. همچنانکه دهقانهای تشنه زمین در مرغوبترین بخش از اراضی منطقه اسکان داده میشدند، بسیاری از ایلات و عشایر کوچرو قزاق و قرقیز از هستی خود ساقط می شدند. این سیل خروشان مهاجران، در بسیاری از نقاط، ترکیب قومی و شیوه زندگی آن سامان را دگرگون ساخت (همان: ۱۱۶). تجار مسلمان نیز که تا پیش از این تجارت منطقه را در دست داشتند، اکنون با رقیب صاحب امتیازات روبهرو شدند که بر بازار تسلط کامل داشت (اشپولر، ۱۳۷۶: ۲۷-۲۶). زیرا با رونق یافتن بازار پنبه، اصلیترین کالایی که صادر میشد، پنبه بود و در مقابل، انبوه منسوجات پنبهای و سایر محصولات روسی که در اختیار تجار روس قرار داشت، به بازارهای بکر و پرمصرف فرارود سرازیر شد. با احداث خط آهن اورنبورگ- تاشکند در فاصله سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۵ ورود غله ارزانقیمت اوکراین و سیبری غربی میسر شد و به این ترتیب، اهالی منطقه به اختصاص اراضی بیشتری به کشت پنبه تشویق شدند (ریوکین، ۱۳۶۶: ۱۱۷).افزایش تولید پنبه با تشدید کمبود غله همراه بود. فرارود که در گذشته از لحاظ تولید غله خودکفا بود، به گونهای روزافزون به غله وارداتی روسیه وابسته میشد. این وابستگی بهویژه در سالهای جنگ جهانی اول نتایج فاجعهباری به دنبال داشت و موجب بروز قحطیهای گسترده سالانه در میان مسلمانان و اهالی بومی شد (اشپولر، ۱۳۷۶: ۳۰-۲۷). از دیگر جوانب ناپسند این اقتصاد تکمحصولی، بدهکاری و اجارهنشینی روزافزون دهقانهای بومی (ریوکین، ۱۳۶۶: ۱۱۷) و بروز فاصله طبقاتی شدید میان ساکنان روسی و بومی روستایی و زمیندار بود.
در آمد سالانه یک مزرعه متوسط روسی دو برابر مزرعه متوسط قزاق در همان منطقه بود. اما اختلاف واقعی بیشتر از این میشد، زیرا بخش عمده ثروت قزاقها در دست اشراف قوم متمرکز بود که کمتر از ۴ درصد جمعیت بودند و تودههای قزاق در فقر مالی شدید به سر میبردند (اشپولر، ۱۳۷۶: ۳۰). آن تحول گسترده در عرصه کشت پنبه طبعا با روشهای سنتی آبیاری که نظامی تعریفشده و بسیار قدیمی در این منطقه بود، سازگار نبود، بنابراین روسیه یک شبکه بزرگ آبیاری در مناطق اشغالی احداث کرد که نظام سنتی آبیاری حتی نظام آبیاری فرغانه را که قرنها سابقه داشت، در هم ریخت. در سال ۱۹۱۲ کریووشین، رئیس اداره «اسکان مجدد»، برای توسعه منطقه، نظام آبیاری را طراحی و اجرا کرد که سرزمینهایی به وسعت کشور هلند را زیر کشت برد و نخستین بار روسیه را از لحاظ تولید پنبه خودکفا ساخت. در این نظام جدید، آب تحت نظارت حکومت تقسیم میشد. برای آب مبلغ معینی باید پرداخت میشد که برای گروهی از اهالی بومی گران و غیرقابل تحمل بود و به معنای آن بود که برخی از آب بیبهره میماندند یا سهمیه نامرتبی دریافت میداشتند (اشپولر، ۱۳۷۶: ۴۷-۴۶؛ ریوکین، ۱۳۶۶: ۱۱۸). البته روسیه در پرتو کشاورزی نوین از تهاجم مستقیم فرهنگی نیز غافل نماند. تاکنشانی و صنعت شرابسازی در سمرقند و نواحی آن با جدیت پیگیری شد و با موفقیت رواج یافت. (همان: ۱۱۷؛ بخارای شریر، ۲۱ ربیعالاخر، نمره ۳:۱۴)
از کشاورزی که بگذریم، فرارود جذابیتهای دیگری هم برای استعمار روسیه داشت. منابع کانی این منطقه از دیرباز توجه روسها را به خود معطوف کرده بود. ذخایر طلا، زغالسنگ، سرب، گوگرد، نفت و نمک این سرزمین مدتها قبل از ورود روسها شناخته شده بود، معهذا تمام این ذخایر سرگذشت مشابهی داشتند. زیرا به خاطر کمبود سرمایه، فقدان نیروی کار آموزشدیده و کمبود هرگونه امکانات حملونقل، از هیچیک از این ذخایر به صورت گسترده یا از برخی به هیچ صورت استفاده نمیشد (ریوکین، ۱۳۶۶: ۱۱۸). روسیه هم طمع، هم نیاز شدید و هم امکانات این بهرهبرداری گسترده را داشت. با استخدام نیروی کار بومی ارزانقیمت، دراین عرصه نیز به فعالیت پرداخت و ثروت این سرزمینها را به تاراج برد.
نتیجه:
سرزمینهای مسلماننشین فرارود که در دورانی مرکز جوشش فرهنگ و تمدن اسلامی محسوب میشد، از قرن هفدهم میلادی به دنبال تنشهای مذهبی با ایران منزوی شد و در حاشیه جهان اسلام قرار گرفت. این انزوا به تدریج منابع فرهنگی و اجتماعی درونی این جامعه را تحلیل برد و در آغاز قرن نوزدهم جامعهای به شدت منحط در همه عرصههای فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی برجای گذاشت. این اضمحلال درونی وقتی در معرض تهاجم همسایه جدید استعمارگر قرار گرفت، به فروپاشی انجامید و سراسر فرارود تحت سلطه روسیه در آمد. روسیه تزاری نیز برای بسط و تثبیت سلطه استعماری خود بر این منطقه، طیفی از روشهای استعماری را به اجرا گذاشت که نقطه ثقل آن، روشهای فرهنگی و اجتماعی در جهت هویتزدایی و عقب نگهداشتن منطقه فرارود بود. ممانعت از ایجاد نظام آموزشی مدرن در کنار مصادره اوقاف، اسکان اتباع مسیحی در فرارود و ترویج مظاهر فرهنگ روسی، بسط زبان روسی و در هم ریختن ساختارهای سنتی نظام اجتماعی، دامنزدن به اختلافات مذهبی و حمایت از روحانیون مرتجع در برابر جریانهای اصلاحطلب و نوگرا، از مهمترین این روشهای استعماری بود که تا زمان وقوع انقلاب بلشویکی در سال ۱۹۱۷ با قدرت پی گرفته میشد. پس از آن، گونه دیگری از استعمار فرهنگی در چارچوب نظام شوروی برقرار شد.
منبع: فصلنامه مطالعات تاریخ ایران اسلامی، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1391.