بکوشش: محمدحسین دانایی
پست هم در حدود یکچهارم قضیه یا یکپنجمش درمیآید، ولی با اینهمه، ارزانتر از تهران بدست میآید. تمام کارهای "سلما لاگرلف"[1] و "کنوت هامسن"[2] را دیدهام، اما گران بود و جرأت نکردهام بخرم. سراسر کنار رودخانه را باید ببینم و این "Gibert جوان"[3] را که دکان تازهای است، از باباش جدا شده و میگویند کتاب ارزان و خوب دارد. سرِ فرصت و خوشخوشک خرید خواهم کرد. در حدود دههزارفرانکی کتاب خواهم خرید. برای این سفر بس است. یک جزوه از "هایدگر"[مارتین] خریدم، جزو کتابها و یک کتاب حسابی (آخرین کارش که آخر ماه ژوئیه چاپ شده) از "فردینان سلین"، D'un château l'autre [4] که الآن جلوی رویم است.
دیشب جزو خریدهائی که موقع برگشتن کردم، شیر بود و پرتقال. پرتقال البته ریزش کیلوئی ۱۵۰ که یک کیلویش نُهتا درآمد و در همان دکان، گوجهفرنگی کیلوئی ۲۱۰ بود که هر چهارتایش یا پنجتا، یک کیلو درمیآمد. بعد شیر خواستم، پرسید: توی بطری یا توی Carton. نفهمیدم چه میگوید تا آورد، دیدم یک پاکت مقوائی است و لابد تویش شیر است. آی مرا خنده درنگرفت! و نیم لیتر بود به ۲۹ فرانک و الآن "سیمین" برگشته، شیر توی بطری خریده، همان نیم لیتر را به ۴۷ فرانک که هفتتایش برای بطری است. شهری است هزارنرخ یا کلاه میگذارند. والسلام
پنجشنبه 17 مرداد - 8 اوت- 5/8 صبح
دیشب رفتیم باین سینمای آوانگارد، همه چیز قلابی! عین همین نمایشگاه های نقاشی، فیلم های عهد بوق. فقط دوتایش جالب بود: یکی از "چارلی"[5] باسم Pèlerin [6] و دیگری "سقوط خانۀ اشر"[7] مال جناب "ادگار پو"[8]. بقیه اش عبارت بود از چسباندن یک مقدار تصویر و سایه آنها و کج وکوله شدۀ این تصاویر در آب و روی شیشه و منکسرشدۀ آنها والخ، به همدیگر. اسم قلابی و گندهگ... Société savant [9] بالای در نمره 8 کوچه "دانتون" بود که رفتیم تو. با این که کارت عضویت داشتیم، یعنی "کاظمی"[حسین] پس از سگدوی بسیار برایمان فراهم کرده بود، ششصد 600 فرانک هم دونفری پول دادیم. و در حدود هفتتا فیلم دادند، اغلب یکربع، بیست دقیقه ای. و ساعت نُه شروع کردند و ساعت 12 ختم شد. یک جوانکی هم بود که مجلس را باز کرد، عین "افشار"[ایرج] و آن قلابی های وطن خودمان و یک ژیگولوئی هم بود "کاوسی"[10]مانند که مثلاً تفسیر و تعبیر می فرمودند و در هر جمله ای، دوبار "آوانگارد" یا "دادائیسم" و "سوررئالیسم" را بکار می بردند، حقه بازی های وطن خودمان ناشی از همین Snobismeها[11] است. یارو هم که از ولایت آمده، یا از خارج، یا نه، در جستجوی حق است و به هر سوراخی سر می کند، همینجوری خر می شود و از ترس صدایش درنمی آید و بدیش این است که بحث را هم می گذارند برای آخر کار، یعنی ساعت 12 بنشینید و بحث کنیم در بارۀ چه؟ در بارۀ فیلم های "دالی"[سالوادور] که از نقاشی اش کسی چیزی نفهمیده، چه رسد به فیلمش.
بهرصورت، با "چارلی"[چارلی] شروع کردند و این درِ باغ سبزی بود و بعد هم فیلم داستان "ادگار پو" را دادند که نوشتم، بعد Entre’acte [12] بود از "رنه کلر"[13] که نوشتم چطور بود. یک مقدار تصویر بود دنبال هم ردیف شده، مثلاً یکی روی شیشه می رقصید، او دوربین را برده بود زیر پای یارو و عکس گرفته بود از آنجائی که همۀ مردم تماشاچی در موقع رقص می خواهند ببینند و بعد آورده بود دوربین را بالا و یک هو سروکلۀ رقاص را نشان می داد که ریش وپشم دارد و مردک نکره ای است یا کسی مُرده و نعش کشی میک ند و غیره، بجای اسب، شتر بگاری بسته اند و بجای دسته گُل عزا، نان بعقب آن آویخته اند که هر کس تکه ای می خورد، اشاره بآنکه مسیح گفت: از گوشت تنم نان والخ... و مثل مجالس عروسی، گلوله کاغذی روی سر هم می اندازند و همین جور اباطیل. بقول خودشان فیلم برای فیلمساز، سناریو برای سناریست، مثل هنر برای هنر. بعد زندگی یک نقاش بود، یا یک همچه چیزهائی، تا آمدم متوجه بشوم، اسمش رفته بود و صحنه ها شروع شده بود. فیلم بود از یک مقدار تصویر ساکت و بیحرکت، نقاشی ها یا تصاویر پرونوگراف. ک... و ک... لخت و آقای "اِلوار"[14] هم شعر دنبالش می خواند! کارهای جوانی. لابد حالا دیگر ازین گُ... نمی خورد. از شعرهای او هم هیچ چیز نفهمیدم، جز اینکه زن ها هستند و زیبا هستند و مثل همند. موزیک هم داشت، باز نفهمیدم مال کی، یعنی اسم این پدرسگ "اِلوار"[پل] حواسم را پرت کرد و آنهای دیگر را ندیدم. و یارو که سخنرانی می کرد، در بارۀ این فیلم هِی از "امپرسیونیسم" آلمان دم میزد. پنجم یک تکه سوررئالیست کمیک بود. آقای "بارون پُرخورده!" اسمش بود و البته بازی هم صامت. "بارون" را از سرِ میز خِرکشان میآورند توی رختخوابش و بعد خواب های وحشتناک، دیو و غول و اجنه بجانش میافتند و اژدهای آتشدم و ازین جور بچگانگی ها! بچگانه بود. بعد هم Ballet Mécanique [15]بود از جناب نقاش محترم F.Leger [16] که فقط شباهت بین فیلم و نقاشی هایش را میشد از فیلم درک کرد و بعد هم Chien Andalou، "سگ اندلسی"[17] از جناب "دالی"[سالوادور] S.Dalli (با یک اِل است). هر دو باز مثل همان "آنتراکت" "رِنِه کِلِر"، فیلم های سوررئالیست و دادائیست و غیره. در فیلم آقای "دالی"[سالوادرو] مردی با لباس زنانه سوار دوچرخه در شهری می آید و دمِ در خانه ای می افتد. زنکی از پنجره او را می دیده، می آید سراغش، می بوسدش و می بردش توی اطاق و پرستاری والخ و آقا برمی خیزد، کف دستش مورچه ها راه می روند و بعد دستیبریده وسط کوچه افتاده و مردم جمعند و دست را می دهند به دخترکی یا پسرکی که شبیه دخترها است و همین جور یک مقدار هذیان در لباس تصاویر.
بهرصورت، مجموعه کار با 600 فرانکی که دادیم و یک جفت از همین جوانک ها که جلوی رویمان نشسته بودند و مثل کفترها سرشان توی سرِ هم بود و مردد بودند که آیا فیلم ها را تماشا کنند که چیزی دستگیرشان نمی شود، یا فقط با همدیگر وَر بروند، که فقط این کار را هم نمی شود کرد و پردۀ کوتاه و کوچک و سرها بلند و مزاحم و گردن فقرا درد گرفت و تصاویر بلندوکوتاه و ناهمآهنگ که دنبال هم کرده بودند و چشم ها بزحمت افتاده بود و دو طرف سالون، دیوارها شیشهای بود و بجای یک پرده، هفت- هشت تا پرده توی هم می دیدی و مثلاً این ابهت سالون بود و سالون کوچک و گرم و پُر از دود و بدون تهویه، قلابیِ قلابی. همان حقه بازی هائی که در وطن ازش تقلید می کنند. نه یک دوکومانتری[18]، نه یک بالۀ حسابی، نه یک هیچی! کور و پشیمان آمدیم بیرون و در دل بخودمان می خندیدیم که حرف "ایرانی"[هوشنگ] و "کاظمی"[حسین] را گوش کردیم که می گفتند: چنین فیلم هائی را در هیچ جای دنیا نمیتوانید ببینید، و نادر است و منحصربفرد. راست هم می گفتند، در هیچ جای دنیا اسنوبیسم اینقدر نفوذ ندارد، و جالب یک مردک چاق خپل های بود که تا یاروها برای سخنرانی بلند می شدند، او فِش وفوش کنان بلند می شد و از سالون میرفت بیرون و سخنرانی آلات که تمام میشد و فیلم میخواست شروع بشود، برمیگشت. بهرصورت، بیک بار دیدن م یارزید. زیاد هم پشیمانی ندارد. دنیائی است تماشائی که این یک گوشه اش بود و دیدیم. والسلام. اما خسته مان کرد.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 21 آذر 1402
[1]) لاگرلف- سلما ( 1940- 1858 میلادی)، نویسندۀ سوئدی و اولین زن برندۀ جایزه نوبل در ادبیات
[2]) هامسن- کنوت ( 1952- 1859 میلادی)، نویسندۀ اهل نروژ و برندۀ جایزۀ نوبل در ادبیات
[3]) Gibert Jeune، کتابفروشی و مرکز فروش لوازم التحریر کلاسیک فرانسوی به عنوان سوغات و هدیه
[4]) D'un Château l'Autre، این کتاب در 1388 با عنوان "قصر به قصر" توسط مهدی سحابی به فارسی برگردانده شده است.
[5]) چاپلین- چارلی (1977- 1889 میلادی)، بازیگر و کارگردان مشهور هالیوود و برندۀ جایزه اسکار
[6]) Pèlerin، زائر، فیلم صامت با نویسندگی، کارگردانی و بازیگری چارلی چاپلین ساخته شده در 1923
[7]) سقوط خانه اشر، فیلم ترسناک به کارگردانی ایوان بارنت که در سال 1950 به نمایش درآمد.
[8]) آلنپو- ادگار ( 1849- 1809 میلادی)، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی امریکایی
[9]) Société Savante، انجمن علمی، جمعیت دانشمندان
[10]) کاوسی- امیرهوشنگ ( 1392- 1301 شمسی)، کارگردان، نویسنده و منتقد سینما
[11]) Snobisme، افادهداشتن، خودویژه پنداری
[12]) آنتراکت، فیلمی از رنه کلر ساخته شده در 1924 میلادی
[13]) کلر- رنه ( 1981- 1898 میلادی)، فیلمساز فرانسوی
[14]) الوار- پل ( 1952- 1895 میلادی)، شاعر فرانسوی
[15]) باله مکانیکی، فیلم صامتی به کارگردانی فرنان لژه و دادلی مورفی که در سال ۱۹۲۴ ساخته شده و یکی از شاهکارهای فیلمسازی تجربی بشمار می رود.
[16]) لگر- فرناند ( 1955- 1881 میلادی)، نقاش، مجسمه ساز و فیلمساز فرانسوی
[17]) سگ آندلسی، فیلم صامتی که در سال 1929 توسط لوییس بونویل و سالوادور دالی ساخته شده است.
[18]) Documentary، مستند
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.