یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۵۲

کدخبر: ۱۶۰۹

بکوشش: محمدحسین دانایی

 

سه‌شنبه اول مرداد- ۲۳ ژوئیه - سه بعدازظهر- رم

امروز بالاخره برای پاریس بلیط­ گرفتیم، از راه جنوا- تورینو- دیژون به پاریس. نفری ۱۲۶۹۰ لیر، دوتائی ۲۵۳۸۰ لیر و سیصد لیر هم برای ذخیره‌کردن جا دادیم، شد در حدود ۲۵۷۰۰ لیر. با سه برابر این پول یا چهار برابرش می‌شد اینجا یک ماشین خرید، اما من احمق دیروز عصر در امتحان عملی هوتول‌سواری رد شدم، پس ازینکه ۱۶ هزار لیر تمام خرج اینکار کردم، یعنی ۲۰۰ تومان و پس از اینکه در امتحان تئوری‌اش قبول ­شدم. اینهم بدشانسی دیگر یا حماقت دیگر. البته اگر قبول ­می‌شدم، باید تازه تصدیق را پس از ده روز (حداقل) می‌گرفتم و بعد هم بایستی بین‌المللی‌اش می‌کردم و این می‌شد ۱۵ روز دیگر اقامت در رم و در حدود سی- ­چهل ­هزار لیر دیگر خرج "محصص"[بهمن]کردن.  به هرصورت، اگر اینها معاذیری نباشد، این است که هست. ماشین‌خریدن موقوف ­شد. آمدیم درین سفر بیک ایلوزیون[1] خودمان که دیدن فرنگ باشد، خاتمه بدهیم، حالا خودمان را دچار یک ایلوزیون دیگر که خیلی احمقانه‌تر و بچگانه‌تر و بدتر از همه، تاجرمآبانه هم بود، دچار کرده ­بودیم که عبارت ­باشد از خریدن ماشین و ریسک‌کردن و ماجراجستن و جوانی... عجب دارم خودم را توجیه ­می‌کنم!

دیروز تمام وقتم به تمرین ماشین گذشت و عصرش به امتحان­دادن. از سه ­­ونیم رفتم تا هشت معطل­ شدم. بدتر از ایران خودمان، تازه رد هم شدم. یارو گفت که ماشین آقا را می­برد، نه آقا ماشین را. راست هم می­ گفت. غرضی که نداشت. من احمق را چه به ماشین و تازه دویست تومان را که سوخت، بگو، آنهم در چنین سفری، و باز امروز 20 لیره خرد کردم که همه ­اش پای بلیط راه ­آهن رفت و خرده­ای خرید که "سیمین" کرد. راه ­آهن بلیط درجۀ دوم گرفته ­ایم و این قیمت شد، وای بدرجۀ اول. درجۀ سوم را هم اصلاً ازین راه ­آهن ­های بلند برداشته ­اند، وگرنه می­ گرفتیم. اما عجب ایستگاهی ساخته­ اند برای راه­ آهنشان، گُله‌به‌‌گُله از تو و بیرون مدرن­ترین بناها را کمپوزه ­کرده ­اند[2] با قدیمیترین دیوارهای رم. و چه سقف­ ها و چه آجرکاری ­ها و ظرافت­ ها و الگانس ­ها و سادگی ­ها! ایستگاه نیست، شهری است. بهترین ایستگاه ­های راه ­آهن اروپا- می­ گویند- هست. بعد از جنگ ساخته­ اند، لابد قبلی را بمب خراب ­کرده ­بوده.

امروز صبح رفتیم (پس از خریدن بلیط و راحت­شدن خیال از شر رم) به موزه ملی رم، یعنی Museo Nazionale Romano [3] یا موزه Arta Antica di Roma. در حمام "ویرکلیسین" یک بنای قدیمی آجری با پِی­ های کلفت و سقف­ های ضربی و طاق ­های رومی از عهد بوق. خود بنا یک موزه است، با حوضخانه ­ها و سردخانه ­ها و رخت­کن­ها و شاهانه و بزرگ و عظیم. موزه­ای محل جمع­ آوری مجسمه ­ها و "بارلیف"­ها و موزائیک ­ها و گچ­بری ­ها و فرسکوها. از در که وارد می­ شوی، یک نیم­دایره موزائیک روی زمین است که پایش نوشته: کف سرچشمه (بشماره 124702) و بقطر دایره­ای در حدود دو متر و نقش این موزائیک، طرح ختائی است. جای دیگر در همین موزه در موزائیک شماره 125594 طرح سرو و اسلیمی رنگین بود. اولی فقط سیاه ­وسفید بود، اینطور که یادم ­است. و دوتای دیگر هم با همین طرح ­های ایرانی بود بی­شماره توی حیاط ­ها و بدیوارها نصب­ شده. ازین­ها گذشته، در طبقۀ دوم عمارت، در ضمن موزائیک­ ها و نقاشی ­های دیواری، یک تکه کاشی هم بود موزائیک، به اصطلاح معرّق. بریده ­بریده و پهلوی ­هم­ گذاشته. نقش گل­وسبزه، بشماره 60237 و این تنها کاشی­کاری بود در تمام این موزه. در حیاط ­های وسطی هم یک تابوت بود، شبیه آنچه که در Biblos لبنان دیدیم. با دری با همان دسته­ ها، اما کمی شبیه به وان­ های حمام امروزی. در ضمن مجسمه ­ها، آنچه جالب بود، یکی سرِ ایرانی میران[4] بود از مکتب "پرگامن"[5] بشماره 803 و دیگری یک مجسمۀ دوجنسیّتی Hermafrodite(؟) با ک... و خ... و پ... و دَمَرخوابیده، اما جوری که هم پ... و هم آلت مردی­اش پیدا باشد و با هیکل زنی، نازک و طناز. سمبل زیبائی هر دو جنس با هم.

تابوت­ های فراوانی بود با "بارلیف­"های جالب، صحنه ­هائی از جنگ رومی­ ها و بربرها یا گُل­ ها. البته تابوت­ های رجال و ژنرال ­ها چنین منقش بود. یکیش را "محصص"[بهمن] به ما offer [6] کرد، و خفه ­مان­ کرد با این اُفرهایش. هر وقت چیزی دلش­ می­ خواهد، اُفر می ­کند و ناچار اغلب اوقات ما پولش را می ­دهیم. "آفرودت" در حال تولد، چندتا "مینرو" و "ژوپیتر" و "مرس" و دیسک­ انداز و پهلوان و غیره و غیره[7] که یادم ­رفت از بهترین مجسمه­ هایش بود. اگر بخواهی برای هر موزه­ای یک کتاب بخری، باید تمام پولت را خرج اتینا[کذا] بکنی و ناچار ما نخریدیم. خدا پدر "غریب" را بیامرزد با کارتش که ما را از نفری دویست­لیردادن معاف­ کرد. و تا پنجشنبه که روز حرکتمان است، هنوز دو روز وقت­ داریم که اقلاً فردا صبح یک موزۀ دیگر را می ­توانیم دید. باین طریق، اغلب موزه ­ها را دیده­ایم و ازین اقامت بیست­ و دو- سه­ روزه در رم نهایت استفاده را کردیم. وگرچه "محصص"[بهمن] سربارمان بود، اما راهنمای خوبی بود، و آنچه را ما درین مدت در رم دیدیم، فکر نمی­ کنم عادتاً در یک-  دو- سه ماه بشود دید.

الآن که این اباطیل را می­ نویسم، هوا درست مثل پائیز است، ابری و بارانی و رعدوبرق. ظهر که از ناهار در همان رستوران دولتی سیصدلیری برمی ­گشتیم، باران درگرفت و "محصص"[بهمن] ما را برد و قهوه خاص رمی بهمان اُفر کرد. خوب بود. مدتی صبر کردیم تا رگبار خوابید و براه ­افتادیم، ولی باران همینطور می­ آید.

دیروز که امتحان ­می­دادیم، در دکان یارو که اسمش "ناردی" (Nardi) بود، درست مثل کلاس شده­ بود، و یک جوانکی که گویا دفعۀ پیش از شفاهی قبول­ شده­ بود و در عملی رد، این بار در شفاهی هم رد شده ­بود، و چنان گریه­ می­کرد زارزار و دعوا درگرفت و فقط بزن­بزنش ماند. جزو کسانی که امتحان­ می­ دادند، دوتا اسپانیائی هم بودند: یکی Albas اسمش بود که همان "العباس" باشد و برایش گفتم که اسمش از "عبس" می­ آید و بمعنی اخمو است و رفت رفیقش را خبر کرد که اسمش Alvarez "الوارث" بود که معنی­ اش روشن است. "الباس" کوتاه بود و وکیل بود و بدترکیب بود و دو سال بود در رم زندگی ­می­ کرد و فرانسه هم دست ­و پاشکسته ­تر از من می­ دانست، که مثل من رد شد و آن دیگری دراز بود و باریک و نفهمیدم چکاره بود، چون غیر از ایتالیائی و اسپانیائی نمی ­دانست. بسیار خنده­دار بود قیافه "الباس" وقتی که رد شد. گریه از صورتش می­ بارید و البته گریه ­نکرد. و عجب بارانی­ گرفته. امشب باید خانه ­نشین بشویم. در باره مملکتشان باهاش خیلی حرف ­زدم. بهرصورت بود، حالیم­ کرد که نزدیک بوده ­است ناخن­ هایش را بکشند، هر ده ­تا را و سر می­ برند چطور! و زندان و دربندان احزاب والخ و راضی بود که پس از "فرانکو"[8]سلطنت دوباره برقرار می­ شود و اثر دلار و زندگی پائین و ارزان و ازین اباطیل.

دیگر بس است. چائی دم­ کرده ­ام و حاضر شده. "محصص"[بهمن] را صدا کنم و بخوریم.

 

چهارشنبه دوم مرداد- 24 ژوئیه - 10 بعدازظهر

این آخرین شبی است که در رم هستیم. عهدوعیال امروز حالش خوب نبود و خانه ماند. صبحِ من و "محصص"[بهمن] به پست­کردن و خرید گذشت و عصر باز "سیمین" خانه ماند و من رفتم سراغ "غریب" و "حنانه"[مرتضی] و با هم رفتیم، کلیسای "فرانچسکن"[9] را دیدیم که آدم­ های احمق سادیستی بوده­اند. از استخوان بدن آدمی زینت سقف و درودیوار ساخته ­اند، مثل گچ­بری. احمق­ ها. در هر مذهبی، میت آدمی مقدس است و باید از نظرها پنهان­ بماند یا سوخته شود یا از بین ­برود، اما این پدرسوخته­ ها آنرا وسیله نمایش کرده­اند و درودیوار را با آن زینت ­داده ­اند. شش- هفت ­تا اطاق زیرزمین ­مانند را با این استخوان ­های مُرده زینت ­کرده ­بودند.

بعد هم رفتیم سراغ خانه ­ای که در میدان اسپانی هست و "کیتس" و "شلی" در آن زندگی می­کرده­اند[10]، حیف که بسته بود. و بعد رفتیم کنار "تیبر" در یکی ازین رستوران ­های متحرک قایق ­مانند کنار رودخانه و ش... با نان ­وپنیر خوردیم. ش... بسیار عالی به لیتری 160 لیر با نان­وپنیری شبیه پنیر لیقوان خودمان و گوجه­ فرنگی، و "سرشار" و "حنانه" [مرتضی] و "غریب" آواز خواندند و خودم هم. و حالمان خوش ­شد. و بودیم تا الآن و همه­شان ما را به خانه­ رساندند و دمِ در خداحافظی ­کردیم و ماچ­وبوسه و علیٌ. "سرشار" بسیار خوب می­ خواند. و یادی از "ملک" کردیم. گویا دلتنگی شروع ­شده، و مرا بگو که همۀ این اباطیل را در حال م... می­ نویسم. چشمم درست کار نمی­ کند و دستم نیز و همین­جوری روی غریزه می ­نویسم و گویا از خطّم پیدا است که در حال مستی نوشته شده.

دیگر بس است. امشب باید حسابی بخوابیم تا فردا در قطار بیداری ­بکشیم.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 9 آذر 1402

 


[1]) illusion، خیال، توهم

[2]) کمپوزه ­کردن، آمیختن، ترکیب­ کردن

[3]) Museo Nazionale Romano، موزۀ ملی رم که در سال ۱۸۹۰ تأسیس شده ­است.

[4]) شاید منظور لفظ محاوره­ای ایرانی- میرانی بوده.

[5]) پرگامون، شهری از یونان باستان واقع در شمال غربی آناتولی. این شهر تحت نفوذ فرهنگی ایران بود و در نتیجه، مکتب پرگامون هم تحت تأثیر رواقیون قرار داشت.

[6]) Offre، پیشنهاد

[7]) همگی شخصیت ­های اساطیری رم باستان

([8] فرانکو- فرانسیس ( 1975- 1892 میلادی)، دیکتاتور ایتالیا

[9]) کلیسای فرانچسکن، منسوب به سن فرانسوای اسیزی، ساخته­ شده در قرن 12 میلادی

[10]) Keats- Shelley Memorial House، موزۀ نویسندگان در رم، منسوب به دو نفر از شعرای رمی به نام ­های جان کیتس و پرسی بیشه شلی

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.