یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۵۰

کدخبر: ۱۵۲۷

بکوشش: محمدحسین دانایی

دیشب هم رفتیم به کنسرت ارکستر "سانتایسچیلا" برهبری آدمی به اسم "وایزمن". از "چایکوفسکی"[1] می‌زدند، اُوِرتورهای ۱۸۱۲ و "رومئوژولیت" را و دست آخر سمفونی­ شش "پاتتیک"[2]را. مردک رهبر ارکستر زیاد حرکت ­می‌کرد، حسابی یک دوره ژیمناستیک! و من همه‌اش در فکر عرق‌هائی بودم که خواهد کرد. ریختش را هم ندیدیم از نزدیک که چه جور جانوری است. این ارکستر هر دو شب­ یک ­­بار، در محل کلیسای "ماسِنت­زیو" (Bazilica di Massenzio)[3] که قبل از کلیساشدن، معبد رومی قدیمی بوده و مقصوره‌های بلند سه‌گانۀ آجری دارد و در حدود طاق کسری، اجرا می‌شود. آمبیانس[4] منحصربفرد درست ­کرده‌اند در تمام دنیا. در خرابه‌ای آنچنان، موزیکی آنچنان – همچون سمفونی­ ۶ "چایکوفسکی"[پیوتر ایلیچ]- می­زنند و بلیط به نفری ۴۰۰ لیر خریدم. جلو هزار لیر بود. اغلب تماشاچی‌ها خارجی بودند. بفرانسه و انگلیسی در آنتراکت‌ها خیلی حرف‌وسخن به گوش‌مان ­می‌خورد. خود رومی‌ها کمتر پول می‌دهند و می‌روند بیرون فضای نرده­دار این بازیلیک روی زمین دراز می‌کشند، مثل خود ما در شب اول یا دوم ورودمان، که از "باخ"[5] و "بتهوون"[6] و یکی دیگر می‌زدند.

 

همانروز -  5/9 بعدازظهر

امروز صبح به دیدن موزۀ Capitoli یا بزبان محلی Campidoglio [7] گذشت که عبارت باشد از یک جفت عمارت با نقشۀ جناب "میکل ­آنژ" و مجسمۀ "مارک اورل"[8] در وسط میدانی واقع ­شده میان این دو عمارت، مجسمه­ برنز از روم قدیم. البته نمای عمارات و میدان از "میکل­ آنژ" است. البته موزه مال شهرداری بود و کارت "غریب" بدردمان نخورد و نفری دویست لیر دادیم. عمارات فوق­ الذکر(!) در محل سنای قدیم روم ساخته شده که گُله­ به­ گُله آن، دیوارها و پِی ­ها و تکه ­هائی از بنای قدیمی را حفظ­ کرده ­اند. طبقه اول و زیرزمین ­ها و حیاط ­هایش[9]پر بود از مجسمه ­های رومی قدیم: "مینروا"، "باکوس" و "ژوپیتر"[10]، تو سر سگ می­زدی، ریخته ­بود. با چه سنگ­ ها و چه مرمرها. یکی- دوتا هم "کاتاکومب"­[11]های "اِتروسک"­مانند[12] بود و جعبه­ های مرمری (صندوقچه ­مانند) بسیاری برای خاکستر استخوان و خرده ­استخوان مردگان. درِ یکیش را راهنما باز کرد و خرده ­استخوان­ ها را هم دیدیم. برسمِ "اِتروسک"­های قدیم اینها هم خاطرات اجداد را حفظ­ می­ کرده ­اند. "اِتروسک"­ها ماسک مردگان را دور اطاق­ هایشان می ­چیده ­اند و اینها گَرد استخوانشان را. پیرزنکۀ صاحب­خانۀ ما هم برسمِ "اِتروسک"­ها (لابد) ماسک پدرش را نگه­داشته. مجسمه­ای برنزی از "میکل­آنژ" (نیم­تنه) در همین موزه بود. و یکی- دوتا تابلو از "کراواجو" و تعداد زیادی چینی و عروسک ­های چینی و اسباب و آلات چینی زینتی در طبقۀ دوم، در طول یک گالری. و طبقۀ دوم مخصوص نقاشی­ ها بود و گوبلن­ ها و همین خِرت­وخورت­ها. راستی، دیگر از هر چه مجسمه است، دلمان ­بهم­ خورده ­است. یک راهنمای رم هم خریدم به 700 لیر. بعدازظهر هم یک عینک خریدم به 800 لیر. عصر هم با "غریب" رفتیم دور شهر گشتیم و "سنتاماریا ماجّوره"  ((S.M.Maggiore [13]را دیدیم که کلیسائی است، داخلش بیزانتین[14] و اطرافش [15]Rococo، یعنی قاطی­ پاطی است. قابل قیاس با "سن­پیر" بود، به همان بزرگی با همان محراب­ ها و مذبح ­ها و طلاها والخ. سقف چوبی شیروانی­ دار صاف داشت و از تو منبت­کاری و دوتا گنبد کوچک در دو طرف محراب و جلویش یک عدد چشمه و پشت سرش یک "اوبلیسک".

ساعت چهار هم رفتم به رانندگی و یارو امیدوارم ­کرد. ناهار هم همان سیصدلیری را خوردیم. بعدش هم من رفتم سرم را اصلاح ­کردم به 200 لیر، ارزانترین قیمت­ هائی که برای این کار در رم می­ شود داد. این پسرۀ احمق هم پولش امروز رسید، ولی با وجود این، همان آش است و همان کاسۀ قدیم. خدا بداد ما برسد. ما هم داریم پوست ­می ­اندازیم از دریا، و خارشمان گرفته ­ایم.

 

شنبه 29 تیر- 20 ژوئیه -  7 صبح

دیشب حسابی بارید. از دکان درس هوتول­سواری که درآمدم، باران می ­بارید. با یک پیراهن دویدم تا خانه و "محصص"[بهمن] از عقب. و شام که می­خوردیم، رعدوبرق و تارق­وتورق و حالا که صبح است و زودتر از هر روز بیدار شده­ام، صدای خوش آب که در آبگیر کوچک حیاط می­ چکد و بوی خوش درخت­ های تازه و ناشناس در هوا، و پاهایم یخ ­کرده. دیشب پتو کنار رفته و سرماهَکی باید خورده ­باشیم. هر چه کردم باز هم بخوابم، دلم­ نیامد. دلم­ می­ خواست الآن می ­رفتم "پین­چو" و یکساعتی می­ گشتم، ولی عُرضه ­اش نیست. گفتم بنشینم و چیزی یادداشت ­کنم.

تا اینجای سفر، بیشترش در فکر گرانی و ارزانی بوده­ام و اگر هم گاهی به چیزی برخورده ­ام و یادداشتی هم کرده­ام، سرسری بوده ­است، گذشته ازینکه از قبل قصد اقامت در رم نداشتیم و حالا در حدود بیست روز است که اینجا ماندگار شده­ایم. بعد ازین را باید طوری ­کرد که هِی غم پول و کم­ آوردنش را نخورم و بتوانم ­فکر بکنم. وجود "محصص"[بهمن] و خرمردرندی­ هایش، زندگی گرانی که با او می ­کردیم و ما را بآن سوق ­می­داد والخ، بعد ازین نخواهد بود. ازینجا به مونیخ، اگر بشود و ماشینی و بعد بپاریس و اقامت در آنجا، یا چطور است برعکس کنم: اول بسویس، بعد فرانسه و برگشتن از بالا به آلمان و خرید ماشین و غیره. نمی­ دانم. آدم سفرنکرده ­ای مثل من باید به تصادف و پیش­آمد وابگذارد. اول ببینم اینجا موفق به گرفتن تصدیق خواهم­ شد یا نه.

 بلند شوم و آب جوش آمده، چای­ بگذارم. بوی عطری که از درخت­ ها می ­آید تو، بوی صمغ­ مانندی است عطروار، مثل اینکه قاطی صمغ کاج عطر زده­ باشند، در هوا پاشیده باشند، مثلاً نازک ­بینی کردم، مرده­شور. اصلاً ته­ کشیده، تخته­ کن.

 

همانروز-  9 بعدازظهر

صبح بی­نقشه از خانه بیرون ­رفتیم و در راه تصمیم­ گرفتیم برویم"استیا" (Ostia antica)  [16]. و رفتیم تا یک بعدازظهر و ناهار خوردیم همانجا و باز دوباره تا ساعت چهار و برگشتیم، و ساعت پنج رانندگی و از شدت خستگی، پایم روی کلاج و ترمز کار نمی ­کرد. فردا که تعطیل است و برای پس ­فردا دوباره ساعت 5/9 و 5/12 دوتا نیمساعت گرفته­ ام. باین طریق، 12800 لیر تا کنون برای سواری و رانندگی داده ­ام. و تازه اگر پس­ فردا عصر (5/3 بعدازظهر امتحان است) قبول هم بشوم و اگر سفارت سفارش ­کند، در حدود ده­روزی معطلی دارد تا تصدیق را بدست ما بدهند. باین طریق، هیچ معلوم ­نیست چه خواهیم ­کرد. و مثل اینکه باز هم باید پول خرج­ کنیم و لیره خرد کنیم.

و اما این جناب ماشین و ادب ماشینی که با "غریب" صحبتش ­شد، هر چقدر درین طرف ­ها موجب نظم و ادب و تشکیلات است، در آن طرف­ های ما، موجب هرج­ومرج و بی­ادبی و بی­نظمی است، یعنی می­ خواهد که با خودش نظم خودش را بیاورد، که ماشینی است و سرعت ­دارد و با سرعت جور است و با کندی و ازین ستون به آن ستون فرج است، مخالفت­ دارد، اما چون هنوز شرقی با این حرف ­ها اُخت نیست، کارخرابی بار می­آید. باین طریق، ادب غربی که یک ادب ناشی از اجبار ماشین است، درست با ادب شرقی فرق ­دارد که فارغ از ماشین و اجبار خارجی است. ادب شرقی در خون است و در محیط و در زندگی روزانه و ارثی است. دارم چِرت می­ نویسم.

راستش، امروز عصر خیلی خسته­ بودم و هستم. قُرقُر فراوان به عهدوعیال زده­ ام. دوندگی امروز در "اوستیا" و بعد ماشین­ سواری که بد از آب ­درآمد و فیاتی که رفتیم و دیدیم و بسیار شیک بود و 890 هزار لیر قیمتش بود و حسرت ­خوردیم، همه موجب این خستگی است.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 7 آذر 1402

 


[1]) چایکوفسکی- پیوتر ایلیچ ( 1893- 1840 میلادی)، آهنگساز روس

[2])Pathétique ، سمفونی شماره 6 در بی­مینور نوشته ­شده توسط چایکوفسکی در 1893 میلادی

([3] Bazilica di Massenzio، این کلیسا که بزرگترین ساختمان موجود در رومن فوروم است، در اوایل سدۀ چهارم میلادی ساخته ­شده ­است.

[4]) Ambiance ، صدای محیط

[5]) باخ- یوهان سباستیان ( 1750- 1685 میلادی)، آهنگساز و نوازنده آلمانی

[6]) بتهوون- لودویگ فان ( 1827- 1770 میلادی)، مویسقی­دان و آهنگساز آلمانی

[7]) Capitoli،  مجموعه ­ای شامل گروهی از آثار هنری و باستانی در بالای تپه کاپیتول در رم

[8]) مارکوس آئورلیوس آنتونیوس ( 180- 121میلادی)، امپراتور روم

[9]) ]اصل: حیات­ هایش[

[10]) هر سه نام مربوط به خدایان در اساطیر رومی است.

[11])Catacomb ، شبکه ­ای از دالان­ های حفرشده در زمین برای نگهداری اجساد مردگان

[12]) اتروسک، تمدنی که از حدود 700 سال پیش از میلاد تا میانه‌های سدۀ اول پیش از میلاد در شبه‌جزیرۀ ایتالیا حضور داشته و همزمان با شکوفایی جمهوری روم از بین ­رفته ­است.

[13]) S.M.Maggiore، بزرگترین کلیسای مارین در رم

[14]) بیزانتین، سبک معماری روم شرقی یا بیزانس در فاصله سال ­های ۳۳۰ تا ۴۵۳ میلادی

[15])Rococo ، اصطلاحی است در تاریخ هنر برای توصیف هنر تزیینی در زمینه‌های مختلف معماری، بناآرایی، نقاشی، پیکرسازی، طراحی لوازم، اثاثیه و اشیای زینتی

[16]) Ostia  Antica، منطقۀ تاریخی وسیع در نزدیکی رم

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.