یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۳۸

کدخبر: ۱۴۴۱

بکوشش: محمدحسین دانایی

 

شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۶- سر ظهر

باز تابستان و گرما دارد می‌آید با مشتری‌های طاق‌وجفت ییلاق. دیروز همۀ خواهر- برادرهای "سیمین" با عهدوعیالاتشان اینجا بودند، صبح تا عصر. شب قبلش هم آن دورۀ کذائی با "ملاح"[حسینعلی] و دیگران نوبۀ ما بود که سه بعد از نیمه‌شب خوابیدیم. پوستمان کنده ­شد. و خوشمزه اینجا بود که در همان یک ­روز جمعه (دیروز) سه ­نفر سه­ چیز مختلف آوردند که بخوانم و درست ­کنم. اول "خسرو"[دانشور] کوچکترین اَخُ­الزّوجه، اباطیلی نوشته ­بود در بارۀ حزب پان­ایرانیسم، گزارش‌مانندی که بایست به رؤسای ارتشی‌اش بدهد، چون در مظان تهمت عضویت در آن حزب قرار گرفته. دومی، "مهری آهی" بود که مقدمه‌ای بر "قهرمان زمان ما"ی "لرمنتف"[1] نوشته­ بود که قرار است جزو کتاب‌های دربار[2] دربیابد و آورده­ بود که ببینم که مثل دفعۀ پیش مبادا بهش بگویم که نثرت بچگانه بود. نثر "پدران­وپسران" "تورگنیف"[3] اینطور بود. و سوم "هوشنگ"[دانشور] اَخُ­الزّوجۀ وسطی که کتابی در بارۀ تکنیک چاپ می­ نویسد و قرار است همه ­اش را ببینم. در حدود چهارصدصفحه­ ای می­ شود که فعلاً چهل­ صفحه ­ای از آن را آورده که بخوانم. خدا رحم ­کند. و در حضور خودش دوصفحه ­ای را درست­ کردم و از هر چهارجمله ­ای، یکی را باید اصلاً عوض­ کرد و باقی را هم اصلاحات، عین همان کاری که برای "ایلخان ظفر"[4] مرده­شوربرده کردم و هزار و پانصد تومان داد. و این در مقابلش دوندگی­ کرده و تذکرۀ ما را دارد درست ­می ­کند که بالاخره کارش به معرفی رسمی از طرف وزارت جلیله کشید و دعوا هم کردیم، روز پنجشنبه، و کاغذ آنها که بدست شهربانی برسد، تذکره حاضر است، ولی چه فایده؟

این قضیه "آقا مدیریت" تقریباً تمام­ شده. کم­کم باین فکرم که بکدام پدرسوخته ­ای برای چاپ بدهم؟

یکی- دوتا ازین روزنامه ­بنویس ­ها را هم دیدم که اگر نامۀ سرگشاده­ای خطاب به رجال و مطبوعات بنویسانم، در بارۀ این کثافت ­مآبی "کنگره"[5] و تعویض همان قانون اساسی کوفتی که فقط پیراهن عثمانی است، چطور است؟ حاضرید چاپ ­بزنید یا نه؟ گفتند: نه. پیدا است که چوب توی آستین شان می­ کنند.

این پدرسوختۀ "درخشش"[محمد] هم که هنوز پول نمایشت ما را نداده که نداده.

پریروزها هم یک گوشه از پارک شهر فرو رفته و بچه ­ای را کتاب­بدست و در حال درس حاضرکردن بلعیده و منجنیق و بیل‌وکلنگ والخ، ولی هنوز خبری نیست. توی پارک شهر هم امنیت نیست و آنهم برای درس ­حاضرکردن، چه رسد باینکه در مطبوعات محترم مملکت راجع به لاهوت­وناسوت بخواهی ­حرف ­بزنی. این پدرسگ عنین هم که دارد سوار بر کارش می­شود، ماشین می ­بخشد و زمین و پول والخ...

شمارۀ سوم مجله را هم زیر چاپ داده­ایم با این نویسندگان بی­ سواد و بی­ شعور و احمقش! و دارد چاپ­ می­ شود. امیدوارم قبل از شروع گرمای خرداد، کارش تمام ­بشود و دوندگی و رفت­ و آمد به چاپخانه تمام­ بشود.

دیگر اینکه بس است. والسلام.

 

چهارشنبه 25 اردیبهشت 1336- یک­ونیم بعدازظهر

این تذکره ملعون دارد کم­کم درست ­می­ شود. امروز قرار بود بگیرمش که باز آخرین (فکر می­ کنم) اشکال­تراشی بوجود آمد که عکس باید برقی و روی کاغذ نازک باشد و ازین اباطیل. باید عکس ببرم و برود امضا و ازین اباطیل. فکر می­ کنم الآن یک ماه است دارم دنبالش می ­دوم، یک تذکرۀ کوفتی و تازه وقتی بدست ­آمد، ویزا دارد و ازین زهرماری­ ها، و تازه آنهم که تمام ­شد، می­ماند اینکه بروم یا نه. بروم با کدام پول؟ و آیا می­ ارزد که تنهائی بروم چهار- پنج ­هزار تومان (حداقل) خرج ­کنم و برگردم؟ آنهم در حالی که زندگی هنوز روبراه نیست و باید کَلّ بر درآمد عهدوعیالم باشم؟ حقوق خودم 750 است و با اضافات مجله، می­ شود 1250 و این بر فرض که خرج هر ماهم را برساند، رفتن­ و برگشتن را کم دارم و باید او مایه­ بگذارد. و اگر هم بخواهیم دوتائی برویم، خرج زیاد برمی­دارد و باید بقرض­وقوله بیفتیم، ولی اصلح آن است که اگر رفتم، دونفری باشد و خانه را هم اجاره بدهم تابستانی، وگرنه خودم هم نروم و یکسال دیگر باز صبر کنم که ازین ستون بآن ستون فرج است. الآن فقط هزار تومان داریم، حقوقم را هم که چهارماهه پیش­فروش ­­کنم، در حدود سه ­­هزارتومانی دستم را می­گیرد، و این کافی نیست. بهرصورت، هنوز معلوم­ نیست چه غلطی خواهم ­کرد. از طرفی، "سیمین" دلش را باین درس دانشکده و دانشیاری که گ... به اَلَک خوش ­کرده و باین سادگی­ ها وِل­کن نیست. اگر دل ­می­شُست و راه­ می­افتاد، بد نبود. دو- سه­ هزارتومانی هم خانه را اجاره­ می­دادیم و علیٌ. درین صورت، درست ­درمی ­آمد. و ازین گذشته، این کار مجلۀ ملعون هم هست که اگر هر دونفری برویم، می­ خوابد و لَنگ ­می­ماند و پولش قطع­ می ­شود. ماهی هزار تومان است، شوخی نیست.

و "گلستان"[ابراهیم] هم امروز صبح رفت، بخرج "کنسرسیوم" و به مأموریت اداری. بنظرم، پیشنهادی که بمن می­کرد که بروم آنجا مستخدم ­شوم، برای این بود که می­ خواست در غیابش کسی باشد که کارش از دست ­نرود. خدا عالِم است. گرچه دوماهه می ­رود، ولی امیدوار بود که بتواند یک­ماهی هم تمدید کند یا مرخصی­ بگیرد و می­ گفت ماشینی خواهد خرید و خواهد رفت اسپانی و مرا می­گفت که فلان­وقت پاریس باش که با هم برویم! زکی! بهرصورت، اینهم از تذکره­گرفتن و خیال سفر ما.

آنچه مسلم است، فعلاً یک مجله زیر چاپ داریم که باید سروسامانی­ بگیرد، بعد هر غلطی می­ خواهم، بکنم. و اگر هم بتوانم، قبل از رفتن یک مجموعه قصه بدهم، بعد بزنم بچاک. یا اینکه بهتر است عجله­ نکنم و بگذارم برای فصل پائیز و درین ضمن، سروصورتی بآن بدهم. تازه شمارۀ انگلیسی هم همین­جور روی دستمان مانده­است که خدا عالِم است چه بلائی بسرش بیاید، با این مترجم­های پیزری، نه "بزرگمهر"[منوچهر] و نه "ایران­پرست" هنوز چیزی بدست من نداده­اند. پیدا است که هر دو تویش گیر کرده­اند و سخت هم گیر کرده­اند. بهرصورت، فعلاً که کارها خرتوخر است تا چه وقت روبراه بشود، خدا عالِم است.

دو بعدازظهر هم شد و این عهدوعیال هنوز نیامده و شکم لامصب من هم که همین­طور قاروقور می­ کند. این دو بعدازظهرآمدن ­هایش، پوست ما را کَند، تمام امسال باین بلا دچار بودیم.

 

­شنبه 28 اردیبهشت 1336- 3 بعدازظهر

بالاخره تذکره امروز بدست ­آمد. اگر خانه هم اجاره ­برود، تابستانه می­ رویم، و دونفره. بعد ازین، تمام دوندگی ­ام باید برای اجاره­دادن خانه باشد در درجۀ اول، و بعد درآوردن این مجلۀ کوفتی هنرهای زیبا[6] و بعد سروصورت­ دادن به اسباب و اثاث­البیت و بعد هم به گرفتن ویزاهای مختلف. اگر خانه سه ­­­هزار تومان اجاره­ برود و سه­ هزارتومانی هم حقوق پیش ­فروش­ شدۀ من، سه­ هزار تومان هم از "ویکی"[دانشور] قرض ­می­ کنیم، خلاصه می­توانیم با ده ­­هزار تومان راه ­بیفتیم و اگر کم­وکسری آمد، برایمان بفرستند. و اگر بتوانیم این هنرهای زیبائی­ها را خر کنیم و دوتا یا یکی بلیط طیاره ازشان بگیریم که چقدر خوب است. حتی اگر یکی هم بدهند، خوب است. دوهزار تومان یک بلیط طیاره است و ما با دوثلث آن تا اسلامبول برویم و بقیه­اش را با قطار. عجب حرف ­های پیشی و خیالات دورودرازی!

مجموعه قصه و این حرف­ها باز هم باشد برای بعد. خوانندگان احمق چهار صباح دیرتر به فیض دیدار این ستارگان طبع وقّاد اَلاَحقَرُ الفانی نائل بشوند!

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 18 آبان 1402

 


[1]) لرمانتف- میخاییل (1841- 1814 میلادی)، فعال سیاسی و نویسندۀ روس

[2]) منظور کتاب­ هایی است که توسط ادارۀ کل اطلاعات و مطبوعات دربار شاهنشاهی چاپ ­می­شدند.

[3]) تورگنیف- ایوان  (1883- 1818 میلادی)، رمان­نویس و نمایشنامه ­نویس روس

[4]) ایلخان ظفر- امیرحسین ­خان  (1355- 1273 شمسی)، نویسنده، مترجم و سیاستمدار

[5]) منظور کنگره­ای است با حضور نمایندگان دو مجلس شورا و سنا که به دنبال فرمان مورخ نهم اردیبهشت 1336 شاه برگزار شد و برخی از اصول قانون اساسی را مورد تجدید نظر قرار داد.

[6]) منظور همان مجلۀ "نقش ­و نگار" متعلق به ادارۀ هنرهای زیباست.

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.