نقش بلوچ‏‌ها در تجارت صفویان و بابریان هند

دوقطبی حاشیه - مرکز

کدخبر: ۹۷۰
مناسبات اقتصادی و تجاری ایران و هند با پیشینه چندهزار ساله و با وجود فراز و فرودهای مکرر، همواره در طول تاریخ تداوم یافته است. یکی از فرازهای تاریخی مناسبات تجاری دو کشور همسایه در دوره حکومت صفویان بر ایران (۱۱۳۵-۹۰۷ ق) به وقوع پیوست. در این مقطع که با دوره حکمرانی بابریان بر بخش اعظم هندوستان (۱۲۷۴-۹۳۲ ق) همزمان شده بود، به ادعای برخی منابع، امپراتوری بابری بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران در شرق به شمار می‏آمد (Hamel, ۲۰۱۷: ۶). در این دوران، تجارت میان ایران و هند از دو مسیر زمینی و دریایی به موازات هم با قدرت جریان داشت.
دوقطبی حاشیه - مرکز
نویسنده: حسام‌الدین حجت زاده/دکترای تاریخ و تمدن ملل اسلامی و پژوهشگر تاریخ هند بابری

با وجود ساخت کشتی‌های بزرگ قاره‌پیما و اختراع ماشین بخار در سده‌های ۱۶ و ۱۷ میلادی و وقوع جنگ‌ ایران و پرتغال در دوره شاه عباس‌اول (۹۹۶-۱۰۳۸ ق) بر سر جزیره هرمز در خلیج‌فارس و منازعات گاه به گاه ایران صفوی و هند بابری برای تصرف قندهار در طول سده‌های ۱۰ تا ۱۲ق / ۱۶ تا ۱۸م، تجارت در مسیر زمینی و دریایی کاهش یا افزایش می‌یافت؛ اما قطع نمی‌شد، بلکه به‌عنوان مثال، هنگام نبرد دریایی صفویان و پرتغالی‌ها در دوره شاه عباس اول، تجارت زمینی ایران از مسیر قندهار چهار برابر شد (ریاض ‌الاسلام، ۱۳۷۳: ۲۵۹). مناسبات اقتصادی ایران و هند در مسیرهای زمینی و دریایی از آن جهت حائز اهمیت بود که اقتصاد نظامی صفویان در تقابل با امپراتوری عثمانی و دیگر دشمنان خارجی آنها اغلب از طریق تجارت با هندوستان اداره و تقویت می‌شد؛ زیرا عثمانی‌‌ها‌‌ علاوه بر اینکه تجارت ایران با اروپا را از سمت غرب با اختلال جدی مواجه کرده بودند، قصد داشتند با اعمال تحریم‌های مختلف به مناسبات اقتصادی و تجارت ایران با همسایگان شرقی آن نیز ضربه بزنند.

 مهم ترین و پررونق‌ترین مسیر زمینی بین ایران و هند در دوره صفویه، شاهراه قندهار بود که با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک منطقه قندهار، اکثر کاروان‌های تجاری دو کشور از این مسیر عبور می‌کردند تا کالاهای خود را از طریق هرات به مشهد برسانند؛ به‌طوری‌که در این دوره سالانه ده‌ها هزار چهارپا به‌‌ویژه هزاران شتر کالاهای صادراتی ایران مانند انواع میوه و خشکبار، ظروف سفالی لعابی و چینی، توتون و تنباکو، پارچه و لباس‌های ابریشمی و پشمی، انواع سنگ و محصولات معدنی مثل لاجورد، چرم، روناس و شراب را به هند حمل و انواع ادویه، فولاد هندی، کاغذ، چوب و پارچه را از این سرزمین و از طریق مسیر قندهار وارد ایران می‌کردند.

نکته مهم درباره مسیر قندهار آن است که تجار هندی موسوم به «بانیان» (از ریشه «بانیک» در زبان سانسکریت به معنی تاجر) که اکثر آنها اهل گجرات در غرب هندوستان بودند، از این مسیر عبور می‌کردند. بانیان نقش اصلی را در حمل‌ونقل انواع کالا به هند ایفا می‌‌کردند و حوزه فعالیتشان از غرب هند تا دریای سرخ امتداد داشت؛ اما تمرکز این تجار هندی که شمار آنان پس از دوره حکومت شاه عباس اول ۱۲هزار نفر ذکر شده است (تاورنیه، ۱۳۸۳: ۴۰۹)، دادوستد در حوزه خلیج‌فارس، خرده‌فروشی انواع کالا و از همه مهم‌تر، تامین اعتبار مالی و معاوضه پول رایج ایران (صرافی) در شهرهای مختلف این کشور بود. به همین دلیل در دوره صفویه، بانیان جایگاه تعیین‌کننده‌ای در اقتصاد داخلی و تجارت خارجی ایران داشتند و عبور امن و بی‌وقفه ایشان از شاهراه قندهار از اهمیت ویژه‌ای برای دولت‌های صفوی و بابری برخوردار بود.

 در همین حال، قندهار به سبب اهمیت استراتژیک سیاسی و نظامی در طول بیش از دو سده حکمرانی صفویان محل منازعه آنها و بابریان بود. مهم‌ترین پیامد مستقیم منازعات گاه به گاه دو دولت بر سر آن منطقه این بود که نجارت زمینی ایرانیان و هندیان در شاهراه قندهار پس از وقفه و رکود چندین‌ساله، در اواخر سده۱۱ق /میانه سده۱۷م بسته شد و مسیر دریایی هند-ایران (سورات- بندعباس) تا حدود زیادی جایگزین آن شد.

در عین حال، تاورنیه، جهانگرد فرانسوی که اواخر دوره صفویه سه‌بار از هند به ایران سفر کرد و دو بار از مسیر قندهار عبور کرد، درباره جایگاه این شاهراه در عبور کاروان‌های تجاری هند می‌نویسد: «راه هند از سوی ایالت قندهار راهی قدیمی است و پیش از آنکه پرتغالیان به هرمز بیایند و کشتیرانی از ایران به هند از سوی کشتی‌های فرنگی که هر سال به بندرعباس می‌آیند، برقرار شود، خیلی بیشتر از امروز در آن رفت‌و‌آمد می‌‌شد. پیش از این در خلیج‌فارس فقط تعدادی قایق ناجور وجود داشت که برای حمل همه کالاهایی که در هند بود و از آن خارج می‌شد، کفایت نمی‌کرد؛ اما با وجود اینکه سفر با کشتی از بندرعباس به هند بسیار راحت‌تر و هزینه‌اش کمتر است، هنوز تجاری هستند که راه زمین را در پیش می‌گیرند» (تاورنیه، ۱۳۸۳: ۳۷۵).

او در جای دیگری می‌نویسد که تجار روسی، لهستانی و ایالات شمالی امپراتوری عثمانی برای رفتن به هندوستان به جای عبور از مسیر قزوین-گرگان-خراسان-قندهار، راه اصفهان-قندهار را برمی‌گزیدند (تاورنیه، ۱۳۸۳: ۶۹۵-۶۹۷).  مسیر مکران دومین مسیر تجاری ایران در دوره صفویه به شمار می‌آ‌‌ید که همانند قندهار مرز طولانی مشترک ایران و هند را تشکیل می‌داد. دو تفاوت عمده مسیر قندهار با مسیر مکران عبارت بود از: ۱- مکران با وسعتی چند برابر قندهار، از جزیره هرمز در منتهی‌الیه شرق خلیج‌فارس تا سیستان در شرق ایران و تتِه در بلوچستان پاکستان کنونی امتداد داشت.

بیابان‌های گسترده و نواحی کوهستانی متعدد که عملا امکان درگیری نظامی صفویان و بابریان بر سر قلمرو را به دلایلی همچون هزینه‌های هنگفت لشکرکشی‌های مستمر و سختی راه به حداقل می‌رساند. ۲- مسیر زمینی مکران در مقایسه با قندهار و سیستان از اهمیت کمتری به لحاظ تجاری در مناسبات اقتصادی ایران و هند در دوره صفویه برخوردار بود.

با این حال، قرار گرفتن مکران بر سر راه عبور کاروان‌های عبوری از غرب هند بابری به سمت کرمان، خراسان و بالعکس، همچنین همجواری آن با بنادر جنوبی ایران مانند بندرعباس و بوشهر که تجارت دریایی ایران کاملا به این دو بندر وابسته بود، باعث شد تا نقش و اثرگذاری مکران در اقتصاد داخلی و تجارت ایران با هند به‌ویژه در دهه‌های پایانی حکومت صفوی دوچندان شود.

  چالش‌های بلوچ‌ها برای تجارت ایران و هند

 بلوچ‌ها یکی از گروه‌های قومی و جمعیتی بودند که در کنار افغان‌ها نقش موثری در مبادلات تجاری ایران صفوی با حکومت بابریان هند در سده‌های ۱۰ تا ۱۲ ق/ ۱۶ تا ۱۸م ایفا کردند. طوایف بلوچ از گروه‌های جمعیتی کهن ایران زمین هستند که تا پیش از سده۷ هجری بخشی از آنان در منطقه مکران سکونت داشته و ضمن یکجانشینی به کشاورزی مشغول بوده‌اند (پیکولین، ۱۳۹۷: ۴۲). متون تاریخی و جغرافیایی پیش از صفویه حضور بلوچ‌ها در منطقه را تایید می‌کنند (ابن خرذادبه، ۵۵؛ ابن‌حوقل، ۷۵). در نقشه‌های تاریخی اروپاییان در تایید گزارش‌های تاریخی ایرانیان، از طوایف بلوچ‌ها به‌عنوان یکی از گروه‌های مسلط در مکران و امتداد مرزهای ایران و هند یاد شده است؛ ازجمله می‌توان به نقشه‌‌‌ای اشاره کرد که گیوم دولیل، جهانگرد فرانسوی همزمان با زوال حکومت صفویان در اوایل سده۱۸ میلادی از ایران تهیه و چاپ کرد.

در این نقشه نام بلوچ‌ها در شرق مکران و نزدیک مرزهای هند ضبط شده است (Alai, ۲۰۱۰: ۱۰۹). با این حال، دامنه حضور و نقش‌آفرینی طوایف بلوچ در صفحات شرقی و جنوب شرقی ایران به مکران محدود نشد و حکام بلوچ در سال‌های پایانی حکومت صفویان موفق شدند بر بعضی مناطق جاسک و بندرعباس و برخی جزایر خلیج‌فارس مانند هرمز در استان هرمزگان کنونی مسلط شوند (نصیری، ۱۳۷۳: ۲۷۸-۲۸۱؛ فیدالگو، ۱۳۵۷: ۱۲).

 در این میان، بلوچ‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای در فراز و فرود تجارت صفویان و بابریان در مسیر زمینی ایفا می‌کردند. قندهار مهم‌ترین گلوگاه تجارت زمینی و بزرگ‌ترین مرکز دادوستد بین دو کشور درعین حال یکی از سکونت‌گاه‌های تاریخی طوایف بلوچ‌ها به شمار می‌آمد.

در متون تاریخی دوره صفویه به درگیری‌های نظامی سرداران صفوی و بابری با بلوچ‌‌ها اشاره شده است. برای نمونه، همزمان با نخستین سال‌های سلطنت شاه عباس اول، جلال‌الدین اکبر پادشاه بابری (۱۰۱۴-۹۶۳ ق) به سال ۹۹۹ ق عبدالرحیم خان‌خانان را مامور تصرف قندهار کرد و او نیز ابتدا ضمن سرکوب افغان‌ها، طوایف بلوچ را حوالی مرزهای ایران و هند در منطقه قندهار به اطاعت درآورد

 (ریاض‌ الاسلام، ۱۳۷۳: ۹۹). اما تهدید شاهراه قندهار از جانب بلوچ‌ها از میان نرفت و آنها بارها بر ضد صفویان و بابریان دست به شورش زدند. در نتیجه مسیر تجارت ایران و هند در قندهار علاوه بر تاثیرپذیری از تنش‌های نظامی دو دولت همسایه، از سوی طوایف بلوچ نیز امنیت نداشت. به‌عنوان مثال، در پی حملات بلوچ‌‌ها در آغاز اوایل سده۱۲ هجری، راه‌ها چنان ناامن شد که از حجم تجارت زمینی ایران کاسته ‌شد.

 مکران دیگر سکونت‌گاه بلوچ‌‌ها بود که به‌دلیل موقعیت جغرافیایی آن که با بیابان‌ها و کوهستان‌های گسترده احاطه شده بود، همچنین دوری این سرزمین از پایتخت‌های صفویه در طول دوران حکمرانی آنان (تبریز، قزوین و اصفهان) به طوایف بلوچ امکان می‌داد تا بدون نگرانی از حملات نظامی پیاپی یا سلطه پایدار صفویان، به نوعی خودمختاری سیاسی و اقتصادی دست پیدا کنند؛ به‌طوری‌که مکران در این دوره اغلب فقط به ظاهر در قلمرو حاکم ایالت کرمان و مدتی هم تحت نظارت حاکم ایالت سیستان قرار داشت؛ اما صفویان هرگز قادر نبودند قدرت خود را به بلوچ‌ها دیکته کنند.

چنان‌که شاه اسماعیل اول (۹۳۰-۹۰۷ ق)، بنیان‌گذار سلسله صفویه به سبب ناتوانی در سرکوب کامل شورش حاکم وقت مکران که تجارت دریایی ایران و هند را مختل کرده بود، ناچار شد با آلبوکرک Albuquerque)) ـ دریاسالار نامدار پرتغالی ـ در سال ۹۲۱ ق / ۱۵۱۵ م برای فرونشاندن این شورش قرارداد امضا کند (فلسفی، ۱۳۴۲: ۱۸-۲۰). شاه‌عباس اول نیز در فاصله سال‌های ۱۰۲۱ تا ۱۰۳۱ ق با احداث سربازخانه قزلباش‌ها در بمپور (منشی، ۱۳۷۷: ۲/۸۶۱) سعی داشت با اعمال خشونت حداکثری و تهدید مردم محلی به قتل، امکان فعالیت تحصیل‌داران مالیاتی را در مکران فراهم آورد (منجم یزدی، ۱۳۶۴: ۳۷۴) .

 به‌ علاوه، اجرای سیاست‌هایی مانند نیابتی کردن اداره مکران با انتصاب والی غیربومی از سوی حکام کرمان یا سیستان از دوره شاه عباس اول (منشی، ۱۳۷۷: ۲/۸۸۲)، گروگان گرفتن روسای نواحی مختلف مکران (وزیری، ۱۳۷۵: ۲۸۱) و انحلال سپاه منظم مستقر در مکران پس از مرگ شاه عباس اول و آغاز دوران زوال صفویه باعث شد قدرت دولت مرکزی در این منطقه به سرعت رو به ضعف بگذارد و بلوچ‌‌ها‌ با استفاده از عدم تسلط صفویان بر مکران، بارها نافرمانی کردند. به‌عنوان مثال، در تنها واکنش ثبت‌شده حکومت صفوی نسبت به نافرمانی حکام محلی مکران و عدم پرداخت مالیات مقرر به دولت مرکزی در دوره شاه صفی (۱۰۵۲-۱۰۳۸ ق)، به دستور او، جانی خان شاملو ـ حاکم کرمان ـ ضمن لشکرکشی به مکران و سرکوب متمردان، عده‌ای از بزرگان بلوچ را به‌عنوان گروگان به کرمان کوچ داد (منشی، ۱۳۷۷: ۱۳۱-۱۳۲). این‌گونه اقدامات نه تنها مشکل عدم اقتدار صفویان در مکران را حل نکرد، بلکه بر خشم و نارضایتی طوایف بلوچ نسبت به حکومت افزود.  در همین حال، مسائل مالی نقش مهمی در فراز و فرود روابط بلوچ‌ها و صفویه به‌ویژه در دوره جانشینان شاه عباس اول ایفا می‌کرد. براساس گزارش منابع تاریخی، حکام کرمان در این دوران به جای سروسامان دادن به نابسامانی اقتصادی مناطق تحت حکمرانی خود ازجمله مکران، فشار روزافزونی بر طوایف بلوچ برای پرداخت مالیات وارد می‌‌آوردند و در عین حال، از ارسال بخشی از مالیات‌های جمع‌آوری‌شده از مردم کرمان و بلوچ‌ها به پایتخت (اصفهان) به بهانه وجود ناامنی در کرمان خودداری می‌کردند.

درعوض به همین بهانه، مجوز لشکرکشی به مکران را از شاهان صفوی دریافت می‌داشتند که همین جنگ‌های طولانی و فرسایشی بین حکام کرمان و خوانین بلوچ مانند میرکریم سرحدی و میرخسروشاه (مشیزی، ۱۳۶۹: ۳۸۲-۳۸۵) علاوه بر تضعیف بیشتر اقتدار و مشروعیت صفویان نزد طوایف بلوچ، فشار اقتصادی مضاعفی را به مردم مکران تحمیل می‌کرد.  

سرانجام در دوره سلطنت شاه سلطان حسین (۱۱۳۵- ۱۱۰۵ ق) به‌دلیل ناتوانی و تعلل دولت مرکزی در تامین امنیت راه‌ها، بلوچ‌ها‌ که خشکسالی مستمر آنان را مستاصل کرده بود از حرکت کاروان‌ها جلوگیری کردند (رهر برن، ۱۳۵۷: ۱۷). به این ترتیب مسیر زمینی تجارت ایران و هند به حدی ناامن شد که کاروان‌های تجاری هندوستان به جای عبور از کرمان، تغییر مسیر داده و از سیستان، فراه و هرات عبور می‌کردند. محموله‌های ارسالی از طریق مسیر دریایی هند به ایران نیز پس از تخلیه در بندرعباس و بوشهر، به جای عبور از کرمان، از طریق سیرجان، لار، ابرقو و یزد به اصفهان حمل می‌شدند.

پیامد مهم این تغییر مسیر آن بود که عمده درآمدهای کرمان از طریق بندرعباس تامین می‌شد و اینک به سبب حملات بلوچ‌های ناراضی و بی‌توجهی دربار صفوی این درآمد ثابت قطع شد. در نتیجه فقر و فلاکت مالی چنان دامنگیر کرمانی‌ها شد (باستانی پاریزی، ۱۳۵۷: ۲۶۲) که وقتی افغان‌های غلجایی به رهبری محمود افغان، اصفهان را در سال ۱۱۳۴ ق به محاصره درآوردند و این شهر با کمبود شدید مواد غذایی و قحطی مواجه شد، کرمان به‌عنوان تامین‌کننده غلات پایتخت صفویه، نتوانست به اصفهانی‌ها کمک کند (مشیزی، ۱۳۶۹: ۸-۹).  در مجموع می‌‌توان گفت که بلوچ‌ها به‌عنوان گروه قومی غالب در جنوب شرق و بخشی از شرق ایران نقش بسزایی در تضعیف و سقوط صفویان از طریق اثرگذاری بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی کل شرق ایران به‌ویژه کرمان داشتند؛ زیرا این ایالت در خط مقدم مقابله با افغان‌ها قرار داشت. این در حالی بود که کمپانی هند شرقی بریتانیا در همان زمان برای تضعیف اقتصاد و تجارت خارجی امپراتوری بابری تلاش می‌کرد و بلوچ‌های ناراضی ناخواسته در همین مسیر فعالیت کردند.