دگرگونی تدریجی
اردشیر که باور داشت این سرزمینها میراث او هستند، اعلام کرد که تمام کشورهای آن ناحیه شامل ایونی و کاریا، میراث فرمانروایان پارسی بودهاند که با کوروش نخستین کسی که پادشاهی ماد را پارسی کرد، آغاز شده و با داریوش، واپسین پادشاه پارسی که امپراتوریاش به دست اسکندر تصرف شد، پایان گرفته است.
از اینرو اردشیر ادعا میکرد که شایسته میداند برای پارسیها پادشاهیای را که پیشتر داشتهاند دوباره به دست آورد. ممکن است در نتیجه آشفتگی همگانی اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی روزهای پایانی دوره اشکانی که به خوبی در سکههای بدساخته این برهه از زمان بازتاب یافته بود، اختلافنظر و بدعتهایی در بین مغها پدید آمده باشد.
این موضوع را شاید بتوان از کتیبه زرتشت و کرتیر استنتاج کرد که به ما میگوید چگونه وی «دین زرتشتی و مغهای شایسته را» پشتیبانی کرده و مردان بدعتآور و نااستوار را «سرزنش» و «تنبیه» کرده است. (سطر ۱۳)
پیروزی نهایی این گرایش رسمی، تفاوت عمدهای بین تساهل نسبی اشکانی و نگرش مذهبی سختگیرانه ساسانی به وجود میآورد. در دیگر زمینهها به نظر میرسد که تفاوت چندانی بین اشکانیان و ساسانیان وجود نداشته باشد. اردشیر به شیوههای متعددی رفتار و سنتهای اشکانی را ادامه داد.
وی پس از آنکه اردوان را شکست داد، سکههایش با الگوگیری از سکههای مهرداد دوم زده شدند و «شکل کلی آنچنان با دقت از سکههای مهرداد دوم گرفته شده که ممکن است گفته شود تصویر آن متعلق به وی است.» سنگنوشتههای نخستین ساسانی نه تنها به خط پارسی میانه که به خط اشکانی و یونانی که در دوره اشکانی رواج داشتند، نوشته شدهاند.
همان خاندانهای بزرگی که در دوره اشکانی از برترین جایگاه برخوردار بودند، بار دیگر در دوره ساسانی سر برآوردند و مقامهای بلندپایه دربار ساسانی را به دست آوردند. حتی ساختار فئودالی اشکانی یکشبه دگرگون نشده و در اینکه اساسا در پایان دوره ساسانی- به احتمال در دوران پادشاهی قباد و خسرو اول- دگرگون شده باشد، تردید وجود دارد.
در سنگ نوشته کعبه زرتشت شاپور یکم، که تاکنون مهمترین سند ما برای تاریخ اوایل دوره ساسانی است، نام اعضای دربار اردشیر و شاپور آشکار میسازد که پادشاهان باجگذار و اشرافیت نیرومند نیز بخشی از پیکره نظام ساسانی بودند. به علاوه شباهتهایی بین نمودهای هنری اشکانی و ساسانی بهخوبی تایید شده است.
چنین به نظر میرسد که حتی لقب پادشاهان ساسانی که برخلاف هخامنشیان خود را خدایی و از نژاد خدایان میخواندند، به سنت اشکانی برمیگردد که شاید این نیز خود به مفهومی باز میگردد که تحتتاثیر اسکندر بوده و سلوکوس و جانشینانش آن را گسترش داده بودند.
همچنین کیش نیاکان که در سنگنوشتهها و سکههای اوایل دوره ساسانی بازتاب یافته است، گویی تداوم سنت شناخته شده کیش نیاکان اشکانی باشد. به علاوه به گزارش یوستین (جلد ۴۱، ۳) اشکانیان «در خرافهپرستیها و ستایش خدایانشان احترام ویژهای برای رودخانهها قائل بودند.» پیوند خاندان بابک با پرستشگاه آناهیتا در استخر شباهت بیشتری بین جهتگیری مذهبی بین این خاندان و اشکانیان را نشان میدهد. اشاره پلوتارک (اردشیر دوم) به پرستشگاه الهه جنگ (آتنا) در پاسارگاد در روزگار پادشاهی اردشیر دوم به این آیین پیشینه کهنتری میدهد.
درست است که صحنه دیهیمگیری از دست خدایان در نقشبرجستهها منحصرا ساسانی است و هیچ همانندی در یادبودهای اشکانی بر جای مانده ندارد، با وجود این شاید بتوان این را از سویی با اشتیاق نخستین شاهان ساسانی برای ادعای مشروعیت و از سویی دیگر با این امکان که صحنههای مشابه مراسم تاجگیری اشکانی به دست ساسانیان حسود از بین رفته یا پاک شده باشد، توجیه کرد.
این حقیقت که در میان دوازده نقشبرجسته اشکانی هیچکدام تاجگیری خدایی [تاجگیری از دست خدا]را نشان نمیدهد بلکه تقریبا همه در پیوند با تاجگیری یک شاه محلی از دست شاهنشاه اشکانی هستند، ظاهرا بیشتر نشاندهنده کوشش ساسانی در دگرگونسازی تاریخ است، نه نشاندهنده نبود پیشینه برای چنین صحنههایی در دوره اشکانی.
هر چه بیشتر شرایط به قدرت رسیدن ساسانیان را بررسی کنیم، بیشتر متقاعد میشویم که برخلاف آنچه که سنت ساسانی از ما میخواهد باور داشته باشیم در مقایسه با تغییر شخصیتها و جهتگیریها، با تحولات کمتری در اوضاع و شرایط مواجه میشویم.
این حقیقت که با وجود گفتههای دیو کاسیوس و هرودین تغییر سلسله در ایران سده سوم چندان توجه رومیها را به خود جلب نکرد، نیز دیدگاه فوق را تایید میکند. نمیتوان از ترسیم شباهت بین تغییر قدرت از خاندان مادی به سلسله هخامنشی در هشت سده پیشتر خودداری کرد.
با وجود گفتههای طعنهآمیز و خشن هرودوت (جلد سوم، ۶۵) به نقل از کمبوجیه در بستر مرگ درباره مادها و اینکه چه اندازه وحشتناک خواهد بود اگر آنها دوباره به قدرت دست یابند، در نقشبرجستههای تختجمشید تصویر واقعیتری از جایگاه مادها را در دست داریم. این نقش برجستهها همکاری و دوستی بین مادیها و پارسیها را نشان میدهند. به همان گونهای که کوروش پادشاهی ماد را برانداخت و امپراتوری را گسترش بیشتری بخشید، اردشیر هم قدرت اشکانی را به خاندان جدیدی انتقال داد و در نتیجه به توسعهای که از دوره اشکانی آغاز شده بود نیروی جدیدی بخشید.
فرمانروای جدید که با نیرویی تازه و شاید با احساس ماموریت پا به میدان نهاده بود توانست که اهداف جنبش ملی را سریعتر و بیشتر از آنچه که در دوره اشکانی ممکن بود، پیش ببرد. با این حال اشتباه است که فریب تبلیغات ساسانی علیه اشکانیان را بخوریم. ساسانیان اشکانیان را متهم کرده و مسوول نابودی یکپارچگی شاهنشاهی [ایران] و تقسیم آن به شاهکنشینها و نادیدهانگاری آرمان ملی دانستهاند.
بهکارگیری چنین تبلیغاتی از سوی سلسله مخالف و هماورد اشکانیان که در پی دست یافتن به مشروعیت و حمایت ملی بودهاند، قابل درک است. همچنین طبیعی است که ساسانیان پس از به دست گرفتن قدرت و عهدهدار شدن مسوولیت در یافتند که دگرگونی باید به صورت تدریجی به مرحله اجرا درآید و بسیاری از الگوهای تثبیت شده را باید با تغییرات کوچکی دنبال کرد، همانطور که هر حزب سیاسی که در یک انتخابات همگانی رقیبش را شکست داده چنین میکند. اگر ساسانیان وارثان کسانی بودند، چنین به نظر میرسد که وارث اشکانیان بودند تا هخامنشیان.
منبع: فصلنامه جندی شاپور، دانشگاه شهید چمران اهواز، سال یکم، شماره ۲، تابستان ۱۳۹۴