روزیکه به ریاست زندان قصر منصوب شدم/در زندان قصر شروع به اصلاح روندهای جزایی کردم
کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخش هایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سال های قبل از انقلاب است، منتشر می کند.
انتقال به تهران و ریاست زندان قصر
در سال ۱۳۴۲ تلگرافی از تهران به شهربانی گنبد رسید. متن تلگراف که هنوز در پرونده خدمتی من موجود است این بود که طبق دستور ریاست شهربانی در نظر است شما به ریاست شهربانی خرمشهر منصوب شوید در صورتی که تمایل دارید اعلام و گزارش کنید این کار در شهربانی کم نظیر بود. یک ماه بعد، یک روز روزنامهها نوشتند تیمسار مبصر رئیس شهربانی کل کشور شد.
شب اول مردادماه ۱۳۴۴ در نظام آباد بودم آن شب را در مزرعه خوابیدم. همسرم حامله بود. نیمه شب اظهار ناراحتی و درد کرد فوراً به شهر رفتیم و فیروزه عزیز من یک دختر خوشگل و تپل ساعت پنج صبح اول مرداد ماه ۱۳۴۴ به دنیا آمد و ما را روح و صفایی بخشید. ساعت ده و نیم صبح در فرمانداری جلسه داشتم. مصطفی برادرم از تهران تلفن کرد و گفت تو به تهران منتقل شدهای و سمت تو هم ریاست زندان قصر است.
برادرم افسر بود و خبر را به او رسانده بودند. خیلی ناراحت شدم آمدم شهربانی با تیمسار دهشپور تماس گرفتم و نزد او رفتم تیمسار دهشپور در هتل زندگی میکرد شرحی نوشتم او هم شرحی به رئیس کل شهربانی نوشت ولی بعد از چند روز تیمسار مبصر دستور داده بود فقط یک ماه مهلت داده شود که به کارهایش رسیدگی کند و بعد خودش را به اداره کل زندانها معرفی کند.
اول آبان ۱۳۴۴ به تهران، آمدم در فلیکه خانهای از آقای دکتر جهانشاهی در کوچه شریف اجاره کردیم و من خودم را به اداره زندانها کارگزینی مینویسد که معرفی کردم. در اداره معلوم شد که تیمسار مبصر به را برای مدیریت زندان قصر معرفی کنید کارگزینی تعدادی را معرفی میکند.
تیمار مبصر جلو اسم من مینویسد این فرد را در گنبد کاووس دیدم برای او ابلاغ صادر کنید و همین شد که من به زندان قصر منتقل شدم. رئیس کل زندانها سرتیپ فریور بود. افسر باتدبیر و سیاستمداری بود من را به زندان قصر برد. همه افسران را جمع کرد سخنرانی کرد و من را به آنها معرفی کرد. رئیس زندان قصر قبل از من سرهنگ سیاسی پور بود که بعداً سرتیپ شد.
زندان قصر واقعاً جای عجیبی بود. دو زندان عمومی داشت به اضافه زندان دار التادیب، دو زندان سیاسی به شمارههای ۳ و ۴ و یک زندان مسلولین و بخش روانی و بهداری این مجموعه خیلی مورد توجه مسئولان و قضات کشور بود علت هم این بود که تعداد زیادی زندانی، سیاسی مذهبی و عادی و تعدادی از امرای ارتش در این زندان بازداشت بودند من که در زندانهای آبادان و اصفهان خدمت کرده بودم و حدودی به خدمت در زندانها آشنایی داشتم شروع به مطالعه در این باره کردم در دانشکده حقوق هم علاقهام به جامعهشناسی جزایی بود و معتقد بوده و هستم که مجرم عادی بیمار است و برای معالجهای باید از شیوههای درمان روانی استفاده شود و عواملی که موجب بروز ارتکاب شده را رفع کرد بنابراین علاقهمند بودم که در این دوره خدمت خود با برنامهریزی مسأله بیماری مجرم را عملاً در یک تشکیلات انتظامی مطرح جرم کنم.
متأسفانه دستگاه شهربانی به دلائل مختلف در ذهن مردم به یک تشکیلات ضدبشری و تضییعکننده حقوق افراد شهرت پیدا کرده بود از جمله این که در دوران رضا شاه عامل خطرناک اجرای سیاستهای خشن رضا شاه بوده و گاهی برای تأمین امنیت در جامعه امنیت فکری جامعه را مختل میکرد.
به علاوه بیشتر افراد جامعه معتقد بودند که اغلب افسران و مأموران شهربانی بیسواد هستند و به طور کلی نگاه اجتماع نسبت به این دستگاه عظیم انتظامی همراه با بدبینی و نفرت بود. حتی پس از تأسیس دانشکده شهربانی این بدبینی و نفرت برطرف نشد. اگرچه مردم با دیدن افسران جوان شهربانی امیدوار شده بودند، مع الاسف بعضی از همین افسران تحصیل کرده دانشکده در رفتار زشت گوی سبقت را از قدیمیها ربوده بودند و به قول معروف مصداق چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد شده بودند.
البته از انصاف دور نشویم بعضی از افسران قدیمی شهربانی بسیار درستکار و اغلب دارای معلومات و تحصیلات بودند. فرمانده ما سرتیپ درخشان و تیمسار بهنام که خدا هر دو را رحمت کند از چهرههای بسیار خوب و باسواد شهربانی بودند به هر حال همان طور که گفتم اگر از ناحیه یک افسر شهربانی یک مبحث علمی نظیر مسأله درمان مجرم مطرح میشد با تعجب همگان مواجه من به بیان آسمانی گاندی بزرگ که میگفت من از گناه بیزارم نه از گناهکار در هر حال کالا اعتقاد کامل داشتم و در آغاز کار در زندان رفتار و گفتار مأموران را تحت کنترل شدید قرار دادم اگر احیانا شاهد رفتار خلافی از طرف مأموری بودم اکیدا به او تذکر میدادم و مخصوصاً عواقب تکرار این رفتار را به او متذکر میشدم مرتب هر روز صبح برای بخشی از ماموران صحبت میکردم و علل و عواملی را که در ارتکاب جرم مؤثر بود برایشان تشریح میکردم.
منبع: انتخاب