نقش زنان در انقلاب مشروطه
این البته به دلیل آن است که در ایران آن عصر، حق زنان برای حضور در کنشهای اجتماعی به رسمیت شناخته نمیشد، ولی با این وجود آنطور که منصوره اتحادیه میگوید بازهم زنان در زاویه دیدی نهچنان بزرگ هم شعر گفتند، هم سرود ساختند و هم روزنامه منتشر کردند. منصوره اتحادیه معتقد است مشروطه آغازی برای آگاهی بود و زنان نیز از این آغاز بینصیب نبودند. به قول این پژوهشگر تاریخ، «در دوران مشروطه به زنان فرصتی داده شد تا به طور محدود ابراز وجود کنند و از مادران و خواهران وطنی صحبت کنند. مشروطه دورانی بود که شوری در زنان ایجاد کرد.» برای بازخوانی نقش زنان در دوران مشروطه، پای سخنان منصوره اتحادیه (نظام مافی) نشستیم. او در سال ۱۳۵۸ از دانشگاه ادینبورگ انگلستان در رشته تاریخ، دکترا گرفت. سپس در سال ۱۳۶۲، مدیر نشر تاریخ شد و در دانشگاه تهران نیز تاریخ تدریس میکند. تاریخ غفاری، خاطرات و اسناد حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی، گزیدهای از مجموعه اسناد عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نامههای یوسف مغیثالسلطنه، سیاق عشیرت در عصر قاجاریه، مرآتالبلدان - اعتماد السلطنه، پیدایش نشر تاریخ و تحول احزاب سیاسی در مجلس سوم، سقوط ساسانیان: فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر ِپایان ِ جهان، اینجا طهران است، مجموعه مقالاتی درباره طهران ۱۳۴۴-۱۲۶۹ هـ.ق. و (تدوین) خاطرات تاجالسلطنه و همچنین سری کتابهای از روزگار رفته حکایت... بخشی از دستنوشتههای منصوره اتحادیه است. متن گفتوگو با او را در ادامه بخوانید.
نقش زنان را در انقلاب مشروطه چگونه ارزیابی میکنید؟
امروزه در مورد نقش زنان و فعالیتهای زنان در دوران پیش از مشروطه و در دوران شکلگیری انقلاب، صحبتهای زیادی میشود. به نظر من، نباید در مورد این موضوع خیلی غلو کرد. درست است که در آن دوران زنان فعال شدند، به خیابانها آمدند و در تظاهرات شرکت کردند، مردها را تشویق کردند و متقابلا از طرف مردها تشویق شدند، اما این یک جمعیت عظیم مثل روزهای انقلاب اسلامی نبود. عده کمی بودند. در دوران مشروطه، اساسا جمعیت تهران بیشتر از ۲۵۰ هزار نفر نبود. زنهایی هم که فعال بودند، محدود بودند. درست است که بار اولی بود که زنها به خیابانها ریختند و بعدا تقاضاهای خود را مطرح کنند، ولی همین موضوع هم محدود بود. ببینید این عده هیچ تقاضای حقوقی نکردند؛ یعنی نمیتوانستند بکنند و اگر هم تقاضایی در این موارد مطرح میکردند، توجهی به آنها نمیشد. تقاضاها محدود به مسائل مرتبط با زنان بود، بیشتر در مساله فرهنگ است و اینکه مدرسه نداریم و بیسوادیم، باید آقایان به ما کمک کنند تا مدارسی برای زنان ایجاد کنیم یا در مورد مسائل بهداشتی زنان بود. یکی از ماندگارترین اقدامات آن دوره هم همین تاسیس مدارس بود. این کوششها البته مثمرثمر بود و در شهر تهران مدارسی، البته دبستان تاسیس شد که اشکالات زیادی هم به واسطه نداشتن برنامه منسجم داشتند. برخی از خانمهایی که سواد داشتند ۲ اطاق خانه خود را کلاس میکردند و سعی میکردند به بقیه سواد بیاموزند، حتی کلاسهای خیاطی، قالیبافی و... برگزار شد. دولت ۱۲ سال بعد از مشروطه بود که برای اولین بار ۱۰ مدرسه دخترانه تاسیس کرد. تاسیس دبیرستان به دوران پهلوی باز میگردد و در این وقت اصلا بحث آن هم مطرح نبود، بنابراین میبینیم که درست است که در آن دوران کوششهایی به عمل آمد، انجمنهایی تشکیل شد که در آنها سخنرانی میشد و کارهای خیریه انجام میگرفت، ولی بحثهای سیاسی خیلی کم بود و اگر بود بسیار محدود و مخفیانه صورت میگرفت، چون اصولا تشکیل همین انجمنها هم بنا به رای مجلس ممنوع بود، ولی زنان در خانههای برخی جمع میشدند و امکان داشت که حرفهای سیاسی هم بزنند، ولی در جایی منعکس نشده است. روزنامهها هم گاهی تشکیل این انجمنها را اعلام میکردند. گاهی زنان نامهها و مقالههایی هم در روزنامهها چاپ میکردند. اولین نامهها خیلی جالب بود، پر از احساس و شور در حمایت از برادرانی که در راه انقلاب خون میدادند. بعدا زنان شروع به تاسیس روزنامه خود کردند. مزینالدوله روزنامه «شکوفه» را تاسیس کرد که روزنامه کاریکاتور هم داشت و جالب بود، مثلا از خرافات زنان و درمانهایی که میکردند و بچهها تلف میشدند یا بیسوادی زنان را به تمسخر میگرفت. اکثر مقالهها راجع به بهداشت و تربیت و تغذیه و تعلیم و تربیت بچهها بود؛ یعنی مسائلی که زنان درگیر آنها بودند. خود روزنامه هم مدعی بود که درباره بهداشت و تربیت و ادبیات است و سیاسی نیست. یا صدیقه دولتآبادی روزنامه «زبان زنان» را در اصفهان منتشر میکند که آن را میبندند چون ۲ مقاله انتقادی درباره سیاست مینویسد. باید اذعان کرد که روزنامهنگاری زنان در آن دوران اتفاق مهمی بود. درواقع، مشروطه یک آغاز بود، چون زنان احساس کردند که یکسری مسائل مشترک دارند و خودشان هم میگفتند ما خواهران و مادران وطنی هستیم؛ یعنی نوعی همبستگی ایجاد شد که مهم بود، ولی به طور کل این حرکتها منسجم نبود.
کدام طبقه اجتماعی بیشتر در این قضیه دخیل بودند؟
تصور من این است که این زنان متعلق به طبقه متوسط رو به بالا بودند، ولی اشراف در بین آنها حضور ندارند. ببینید زنان طبقه اشراف و خوانین اصلا تصوری از اینکه بروند در تظاهرات در خیابان شرکت کنند، نداشتند. در نهایت دعوتی میشد از آنها برای شرکت در مجالس و مراسم افتتاح که خواتین محترم یک روز، خانمهای تجار یک روز دیگر حضور بههم رسانند. جالب است که مثلا اگر برای افتتاح مدرسه یا نظارت بر امتحان دختران از آنها دعوت میشد، در روزهای مختلف دعوت صورت میگرفت که ممکن بود برخی از خانمهای رجال هم در این مراسم شرکت میکردند، ولی در تظاهرات نه. این خانمها ممکن بود در کارهای خیریه شرکت کنند مانند جمعآوری اعانه. ببینید اکثر زنهای فعال متعلق به طبقه روشنفکر بودند، سواد داشتند. شوهر یا پدرشان کارمند دولت بودند، یا نظامی بودند، زنان تجار هم در این دسته نبودند. تجار یک طبقه بهشدت سنتی و مذهبی بودند و بدونشک، اجازه چنین فعالیتی به خانوادههایشان نمیدادند. ولی کلا باید بگویم که همین معدود زنان هم در مشروطه نقش بارزی ندارند. فعالیت آنها در مشروطه محدود به شرکت در تظاهرات و در حمایت از مشروطهخواهان بود. اینکه از نقش زنان در مشروطه صحبت کنیم، من آن چنان نقشی نمیبینم. اصلا اینها را در مجلس راه نمیدادند که کسی بخواهد به حرفشان گوش کند.
آیا میتوان گفت که همین عدم مشارکت در مشروطه باعث شد که زنان از حق انتخاب شدن و حتی انتخاب کردن هم محروم شوند؟
ببینید در جامعه آن روز اصلا زنان را قابل نمیدیدند. خود زنان هم خودشان را قابل نمیدانستند. مشارکت در جریان مشروطه برای زنان مطرح نبود.
عینالسلطنه برادرزاده ناصرالدینشاه خاطرات مفصل و خواندنی دارد در ۱۰ جلد، لذا از طبقه رجال و اشراف محسوب میشود. خیلی واضح مینویسد که «زنان اصلا مستبدند و استبداد را میپسندند. زنها عاشق تحکم هستند». یعنی زنانی بودند که با جریان مشروطهخواهی مخالف بودند. ببینید ما در مشروطیت یک گروه سوسیالیست با تفکرات چپ داریم. اینها هستند که زنان را تشویق میکنند؛ چون طبق ایدئولوژی آنها باید زنان و مردان برابر باشند. «ایران نو»، روزنامهای که بعد از استبداد صغیر منتشر شد، روزنامه دموکراتها است و مشی چپ دارد و رئیس آن محمدامین رسولزاده است که اصلا قفقازی است و ایرانی نیست و به زور فارسی حرف میزند. حیدر عمواوغلی که بین مشروطهخواهان نفوذ بسیار دارد، به عقیده من یک بلشویک است. ببینید در ۱۹۰۵در روسیه انقلاب است، استالین در گرجستان فعال است و انقلاب مشروطه در ۱۹۰۶روی میدهد. این قشر چپ به عقیده من بیشتر در مورد حقوق زنان صحبت میکند و نمونههای آن را در روزنامه ایران نو میبینیم. حتی در روزنامه «صور اسرافیل» که روزنامه بسیار تندرویی است، اگر مطالعه کنید، میبینید که پیام آن همان پیام اجتماعیون عامیون یا سوسیال دموکراتها است. ظاهرش اسلامی است، اما اگر مواضع اصلی آن را ببینید، مشاهده میشود که دارد پیام و ایدئولوژی چپها مثل اصلاحات ارضی و جدایی مذهب از سیاست را تبلیغ میکند.
به نظر برخی از آگاهان انقلاب مشروطه متاثر از انقلاب کبیر فرانسه بود و در آن شعارهایی مثل مساوات و برابری تبلیغ میشد.
بله شعارهای حقوق بشر که در متمم قانون اساسی گنجانده شد.
خب چرا با وجود ترویج حقوق بشر در انقلاب مشروطه، حقوق زنان نادیده گرفته شد؟
در انقلاب کبیر فرانسه هم اهمیتی به حقوق زنان داده نشد.
خب پس شما معتقدید که زنان نقش قابل توجهی در انقلاب مشروطه نداشتند، اما آیا مشروطه در بیداری و آگاهی زنان نقش داشت؟
اولا پیش از مشروطه تعداد زیادی روزنامه در خارج چاپ میشد. روزنامه اختر در استانبول، حبل المتین در قاهره، ثریا در کلکلته و قانون در لندن، که در عصر مظفرالدین شاه به ایران میآمدند. خب معلوم است که این روزنامهها را زنان هم میخواندند. عدهای آگاهی داشتند و اینگونه نبود که به کل بین زنان ایران آگاهی نباشد. یکسری زنان تحصیلکرده بودند که بین خود مباحثی را مطرح میکردند و حتما این روزنامهها در ایجاد یک تفکر عامه نقش داشتند. بنابراین زنان خیلی هم از مسائل جامعه دور نبودند. وقتی روسها در آذربایجان آن فجایع را میآفریدند، حتما زنان هم به اندازه مردان آسیب میدیدند و از این وضع ناراحت بودند. انگلیسیها هم که در جنوب مشغول اجحاف بودند، حتما زنان را هم متاثر از آن وضع میکردند. عرق و هویت ملی بین زنان هم بود و بعد از انقلاب، زنان هم جنب و جوشی پیدا میکنند.
یعنی در آن دوران زبان زنانه در کشور نداشتیم؟
حرف من این است که نباید تصور کنیم قشر وسیع و بزرگی از زنان در آن دوران درگیر انقلاب بودند. ولی جالب توجه است که صدیقه دولت آبادی روزنامه خودش را که در اصفهان منتشر میکرد «زبان زنان» نامید.
ببینید زنان در دوران مشروطه حتی میآیند و سرود هم میسازند. حتی اشعاری هم منتسب به زنان در آن عصر وجود دارد. درست است که زبان زنانه در آن عصر نداریم، اما نمیتوانیم از انقلاب مشروطه به عنوان رنسانسی زنانه یاد کنیم که در کشوری که چند هزار سال تاریخ مردانه داشته است و زبان و ادبیات مردانه داشته است، مدرنیتهای روی میدهد و روی زنان تاثیر میگذارد؟
چرا برای تعدادی از زنان. امروز مقالات زیادی از سوی مورخان و دانشجویان نوشته میشود که از حرکتی سراسری در زنان یاد میشود، نه اصلا این طور نیست. اینکه فکر کنیم در زنجان، کرمان، بوشهر و بندرعباس هم زنان بیدار شدند، نه اینطور نبوده است و به نظرم الان هم اینجور نیست. حرکتها محدود به رشت، تبریز، تهران و تا حدی اصفهان بود. خانمی میشناختم که پدرش وی را به مدرسه کاتولیکها در تبریز میفرستد برای تحصیل، و تعریف میکرد که پدربزرگم به شدت عصبانی شد و به پدرم گفت که تو نوه مرا به مدرسه کفار فرستادهای. در تبریز هم تعصب بود. جامعه متعصب مردسالاری داشتیم. زنان در آن عصر مهجور به حساب میآمدند. حتی زنان هم آن وضع را میپذیرفتند. نامههایی از آن عصر با این مضمون هست که «خوب من زنم و نمیفهمم». چنین نگاهی حاکم بود. مشروطه آغازی برای آگاهی بود. تازه بعد از مشروطه هم چندان خبری نیست. در دوره محمدرضا پهلوی هم که حق رای به زنان داده شد، مگر چه تعدادی از زنان رفتند و رای دادند. منظورم این است که این آگاهیها برای زنان به تدریج حاصل شد و سرعت آن بین مردان بیشتر بود.
یعنی میتوانیم انقلاب مشروطه را انقلابی مردانه بخوانیم؟
بله. البته خیلیها بحث میکنند که مشروطه اصلا انقلاب بود یا نه. من میگویم که انقلاب بود. به زنان فرصتی داده شد، تا به طور محدود ابراز وجود کنند. از مادران و خواهران وطنی صحبت کنند. که آن هم فروکش میکند. مشروطه دورانی بود که شوری در زنان ایجاد کرد و به نظر من در دوران مجلس سوم و چهارم، این هیجان هم فروکش میکند. در دوران پهلوی که مدرنیسم دولتی میشود، حرکت زنان دولتی شد.
چه عواملی سبب این موضوع میشود؟
ببینید خود مشروطه دچار مشکل است و از تناقض برخوردار بود. پارلمان در انگلیس دارای پیشینه ۷۰۰ ساله است، ما یکشبه که نمیتوانیم در کشور نظام دموکراسی و پارلمانی ایجاد کنیم. نامهای خواندهام از نظامالسلطنه که آن وقت حاکم لرستان بوده و همان زمانی که پسرش در مجلس است. میگوید شما که نشستهاید آنجا و خیال میکنید که راجع به مسائل ایران حرف میزنید، از لرستان خبری ندارید. اشاره میکند که به او ماموریت داده شده که از لرستان به فارس برود. میگوید بیایید ببینید چه خبری است و در ایران چه میگذرد. مفهوم این قضیه این است که نمایندگان مجلس درک درستی از وضع مملکت نداشتند و در تهران نشسته برای کل کشور تصمیم میگرفتند. قانون اساسی اولیهای هم که نوشته شد، نقصهای زیادی داشت و مشکلات زیادی از همانجا شروع شد. در آن قانون سه قوه را مثل بقیه کشورهای دموکراتیک تفکیک میکنند، ولی هیچ ترتیبی برای نظارت تفوق یک قوه نسبت به دیگری ترتیب داده نمیشود. مثلا اگر مجلس قانونی را نمیگذراند، تکلیف دولت چه بود؟ برای اینکه مبادا شاه قدرت داشته باشد که اعمال حاکمیت کند، مجلس سنا را تشکیل نمیدهند، در حالیکه مجلس سنا در قانون اساسی بود. برای مثال از سیاستهای تقیزاده این بود که قصد داشت مجلس قدرت اول باشد و اختیار تام داشته باشد. کابینه شکل میگیرد، ولی این کابینه هیچ قدرتی ندارد. شاه هم نمیتواند دخالت کند چون در قانون آمده بود که شاه با مجلس سنا میتواند مجلس را منحل کند، بنابراین مجلس سنا را تشکیل ندادند، تا هیچکسی نتواند در مقابل مجلس بایستد.
ضمن اینکه در همان دوران موارد متعدد گزارش شده که رای مردم را میخریدند. قانون دوم انتخابات حق رای را منهای زنان، برای بقیه عام میکند. خب این ایدهآل است، اما در ایران قشر روستایی را مالک میبرده به نفع فرد خاصی رای میدهند. خیلیها همان دوران هشدار داده بودند که با توجه به بیسوادی اکثر مردم، این قانون زیانهایی را به کشور وارد میکند که آورد.
الان هم که ما ۱۰۴ سال از آن دوران فاصله گرفتهایم و مدرنیسم نصفه و نیمه در کشور شکل گرفته، هنوز برخی مسائل را در مورد زنان میبینیم. در دوران مشروطه یکسری روشنفکر آمدند و چارهای نداشتند و نوعی تجدد آمرانه را به جامعه وارد کردند. اینکه میگویید مشروطه مشکل داشته به چه معنا است، به این معنا که نبض فرهنگی جامعه را نفهمیده بود یا در ابتدا به ساکن اقدامی برای ارتقای سطح فرهنگی جامعه نکرده بود یا اینکه اصلا جامعه ما آمادگی و پختگی لازم برای مشروطه را نداشت؟
ناصرالملک میگوید، مشروطه مثل آدمی است که گرسنگی کشیده و الان داریم به زور به خوردش گوشت شتر میدهیم. خوب در گلویش گیر میکند. شخصا عقیده ندارم که مشروطه شکست خورد. بالاخره باید پذیرفت که نهاد مجلس در این کشور پا گرفت، قانون اساسی و قانونهای مدنی تدوین شد و وزارتخانههایی تاسیس شد. نظر من این است که در کاربرد آن مشکل داشتیم. ببینید مجلس دوم بعد از استبداد صغیر تشکیل میشود که مردم برای آن با شاه جنگیدند، ولی وقتی موقع رای دادن میشود، تعداد قلیلی رای میدهند. خیلی از کسانی که حق رای داشتند هم رای ندادند. آن حمایت و شناخت در جامعه حاکم نیست.
جامعه پدرسالاری داشتیم که همیشه بزرگتر دستور داده و این در تمام سطوح وجود داشته. این همه در تبریز با روسها و با قوای دولتی جنگیدند، مردم این همه قحطی کشیدند تا مجلس دوم تشکیل شود، ولی سربزنگاه تعداد کمی رای میدهند.